زمین می رقصد
تنهای تنها
این جا مانده از زمان
تنها در اقیانوسی از تاریکی، می رقصد
دستهایش را به نرمی پر زدن پروانه ها به حرکت در می آورد
می چرخد و می چرخد
چونان رقصنده ی باله ای که عمری را در دایره رقص سپری کرده
و امروز دور از روزهای سرخوشی و به یاد آن روزها، می رقصد
می رقصد و می رقصد
سنگینی ما را در پشت خود حس می کند
ما را با خود در این فضای لایتنهای به دوش می کشد
و همچنان می رقصد
دور از روزهای جوانی
با تنی خسته و پاهایی سنگین و نفسهای به شماره افتاده
چه کرده ایم با زمین
با این پیر از پای افتاده
اما، هنوز آغوشش گرم است
هنوز استوار و محکم ما را با خود می برد
هنوز ما را از خود نرانده
چه بر سر این رقصنده ی زیبا آورده ایم
به خود بیائیم
شاید، شاید هنوز زمان باشد
شاید هنوز بتوان به بازگشت بهار امید داشت
شاید بتوان رقص زمین را دوباره دید
امید هنوز زنده است
اگر ما بخواهیم
زمین با آغوش باز منتظر ماست
برای زندگی همین یک زمین را داریم