محمد عین القضاة
محمد عین القضاة
خواندن ۶ دقیقه·۷ ماه پیش

علت شکست استارتاپ ها چیست؟ (بخش دوم)

هوالمطلوب

همانطور که در یادداشت قبلی گفتیم، این سؤال که "علت شکست کسب و کارها و استارتاپ ها چیست؟" یکی از اصلی ترین و مهمترین سؤالات حوزه کسب و کار و کارآفرینی است که پاسخ های متنوع و بعضاً متفاوت و حتی متناقضی به این سؤال داده شده است.

ما در یادداشت قبلی به خوبی متوجه شدیم که سؤال در خصوص دلیل شکست استارتاپ ها، به همین سادگی نیست و سؤال دقیق تر و بهتر این است که بفهمیم "آیا کارآفرینان، کسب و کار خود را بر اساس درک صحیح از بازار و فرصت های آن، راه اندازی کرده اند؟" یا خیر بی توجه به این موضوع وارد بازار شده اند. در ادامه ابعاد این موضوع را آشکارتر کرده و نهایتاً سعی می کنیم که پاسخ دقیق تری به سؤال اصلی خودمون یعنی "دلیل شکست کسب و کارها چیست؟" بدهیم.

همانطور که قبلاً گفتیم برای فهمیدن پاسخ این سؤال باید تفاوت دو مفهوم "درک" و "دانش" را بدانیم؛ تفاوت ظریف و البته مهم این دو مفهوم با هم، پاسخ دقیق دلیل اصلی شکست استارتاپ ها خواهد بود.

یادداشت قبلی رو حتما بخون لطفا

درک یا دانش: مسئله این است ...

درک یک مفهوم وسیعتر از دانش می‌باشد. دانش آن چیزی است که ما می­ دانیم اما ادراک توسط چیزی که ما می‌دانیم (دانش)، چیزی که ما فکر می‌کنیم می‌دانیم و چیزی که نمی‌دانیم، شکل می‌گیرد.

این موضوع در مورد کارآفرینان و میزان درک و دانش آنها از کسب و کاری که راه اندازی می کنند نیز صدق می کند. در واقع کارآفرینان با دانش خود یعنی آن چیزی که می دانند و همچنین آن چیزهایی که فکر می کنند می دانند، کسب و کار خود را راه اندازی می کنند؛ بنابراین با توجه به تفاوت مفهوم درک و دانش، کارآفرینان از دو موضوع متضرر شده و موجبات شکست آنها فراهم می گردد:

1- اولاً آن چیزی که نمی دانند و احتمالاً مطلب بسیار مهمی بوده که در موفقیت کسب و کار اثر تعیین کننده داشته است.

2- دوم اینکه آن چیزی را که گمان می کنند می دانند و بخشی از دانش آنهاست در واقع، اطلاعات غلط بوده و ایشان را دچار اشتباه کرده است. یعنی بر اساس یک منطق یا اطلاعات غلط که درست پنداشته اند، تصمیماتی را اتخاذ کرده اند که موجبات شکست آنها را بوجود آورده است.

تشخیص فرصت توسط کارآفرینان: واقعی یا غیرواقعی؟

در این بین باتوجه به مفهوم سه گانه ادراک، می توان فرصت های کارآفرینی را که منجر به راه اندازی کسب و کار می شوند را دو نوع تصور کرد: 1- فرصت واقعی 2- فرصت غیرواقعی. پرواضخ است که کارافرین می تواند فرصتی را که تشخیص داده و بر اساس آن کسب و کار خود را راه اندازی نموده، یک فرصت غیرواقعی و بر اساس قسمت نادرست ادراک خود (قسمت دوم از تعریف ذکر شده) بوده است. این موضوع پنج حالت کلی را شامل می شود که در شکل زیر، بخوبی به آن پرداخته شده است.

شکل 1 – حالت های مختف تشخیص فرصت توسط کارآفرینان
شکل 1 – حالت های مختف تشخیص فرصت توسط کارآفرینان


همانطور که در شکل 1 مشخص است حالت های پنجگانه به قرار زیر شکل می گیرد:

1- فرصت واقعی کاملاً پرت از فرصتی است که کارآفرین درک کرده است، لذا قطعاً این ادراک غلط منجر به شکست کسب و کار خواهد شد.

2- بخشی از فرصت واقعی توسط کارآفرین درک شده و نه بصورت کامل، لذا به مرور زمان با ادراک درست و دقیق فرصت بوجود آمده توسط دیگر رقبا، کسب و کار با شکست مواجه خواهد شد.

3- درک کارآفرین از فرصت خیلی بیشتر و بزرگتر از چیزی است که واقعاً وجود دارد، لذا باز هم به مرور زمان اما کمی سریعتر از حالت قبل، سرمایه کارآفرین به هدر رفته و در محل درست هزینه نمی شود و منجر به شکست کسب و کار خواهد شد.

4- در این حالت کارآفرین بخشی از فرصت واقعی را درک کرده است ونه همه آن را؛ لذا هزینه وی اتلاف نخواهد شد اما اگر سرعت رشد خود را افزاریش ندهد و دیگر رقبا فرصت را کامل درک کنند به مرور زمان از وی پیشی گرفته و منجر به شکست یا کم رونقی کسب و کار وی خواهند شد. این حالت از حالت های قبل بهتر بوده لیکن در بلند مدت خطرناک است، چراکه کارآفرین ندانسته فکر می کند همه آن چیزی را که باید، می داند اما حقیقت این است که نمی داند و این غرور بیجا و اطلاعات ناقص، منجر به عدم رشد او و سریعتر رسیدن زمان مرگ کسب و کار وی خواهد شد.

5- نهایتاً پنجمین حالت، حالتی است که کارآفرین دقیقاً همان چیزی را که باید، درک می کند یعنی فرصت واقعی با فرصت درک شده توسط کارآفرین، یکسان است. در واقعیت، این حالت خیلی کم در ابتدای یک کسب و کار پیش می آید، اما هنر کارآفرین رسیدن به این نقطه به مرور زمان است. هرچه بتواند این زمان را کاهش دهد، موفقیت خود را بیشتر تضمین کرده است.

جمع بندی

در نهایت برای جمع بندی باید چنین گفت که معمولاً کارآفرینان در زمینه تخصصی خود و آن چیزی که فکر می کنند، همه چیز را درباره آن می دانند، اقدام به راه اندازی کسب و کار می نمایند؛ اما من معتقدم این موضوع بسیار خوب و البته خطرناک است؛ چراکه ممکن است در اثر این بی توجهی به ابعاد غلط و ندانسته ادراک (بخش دوم و سوم ادراک)، یا شکست مواجه شوند.

در حقیقت دلیل اصلی شکست اغلب استارتاپ ها، تفاوت در آن چیزی است که می دانند و آن چیزی است که باید بدانند و نمی دانند. اطلاعات نادرست یا ناکافی از وضعیت بازار رکن اساسی شکست کسب و کارهاست. برای رفع این موضوع باید در بستر زمان هوشیاری کارآفرینان افزایش یافته و بازار را بهتر و واقعی تر بشناسند، پس باهوش بودن و بروز بودن رمز موفقیت کارآفرینان است.

برای جمع بندی توجه شما را به شکل 2 جلب می کنم که در آن بیان شده اگر فرصتی در بازار توسط یک کارآفرین تشخیص داده نشود، خوب در واقع کسب و کاری را راه اندازی نمی کند که به شکست یا موفقیت بیانجامد. اما اگر فرصتی را تشخیص داد و اقدام به راه اندازی کسب و کار مبتنی بر درک خود نمود، اگر درک وی از فرصت غلط باشد و فرصتی واقعاً وجود نداشته باشد، منجر به شکست کسب و کار شده و اگر واقعی باشد موجب موفقیت می گردد.

شکل 2 – انطباق درک واقعی و غیرواقعی فرصت در بازار
شکل 2 – انطباق درک واقعی و غیرواقعی فرصت در بازار


توصیه ای دوستانه

درپایان توصیه من به کارآفرینان جوان این است که به جای خواندن مطالب Tedگونه و احساسی در مورد کارآفرینان که موفق ها چنان کردند و چنان نکردند (که البته این هم خوب است و باید باشد ولی نه اینکه جای همه چیز را بگیرد)؛ به دنبال افزایش دایره دانش خود در رابطه با زمینه کسب و کاری که قصد راه اندازی آنرا دارند، باشند، بطوریکه اگر بتوانند بخش دانش را در دایره ادراک خود به حداقل بالای 50% برسانند؛ می توان تضمین کرد که به مرور و با پشتکار و البته عشق، کسب و کارشان موفق خواهد بود.

راز موفقیت یک کسب و کار، پشتکار در بستر زمان و عشق است.

با آرزوی توفیق برای همه جوانان کارآفرین

محمد عین القضاة (مشاور کارآفرینی و توسعه کسب و کار)

شکست استارتاپهااستارتاپکسب و کارکارآفرینیموفقیت
من محمد عین القضاة، 36سالمه و دانش آموخته دکتری کارآفرینی از دانشگاه تهران هستم. به کسب و کارها مشاوره می دهم و سالها در زمینه مدیریت شهری تجربه دارم و از آشنایی با دوستان خوبی مثل شما استقبال می کنم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید