ورود
ثبت نام
مریممطهریراد
خواندن ۷ دقیقه
·
۳ ماه پیش
بار هستی یک رمان تمام قد دیاسپورا است
مهاجرت، ادبیات مهاجرت یا ادبیات تبعید و دیاسپورا، واژههایی است که از قرن بیستم به بعد مفهوم و شکل تازهای پیدا کرد. ابن عربی حدود نهصد سال پیش در کتاب احیاء علوم دین دربارۀ عوامل مهاجرت بسیار صحبت کرده است. وی ارتباط نزدیک مهاجرت و عمران و آبادی را مورد بررسی قرار داده است و بحث مفصلی در این خصوص دارد. اما هدف از این نوشتار بررسی قدمت مهاجرت نیست بلکه به لحاظ شکل گرفتن ادبیات منحصر به فرد در قرن بیستم، واژۀ مهاجرت و همۀ کلمات و مفاهیم وابسته به آن شکل تازهای پیدا کرد، از این جهت که جهان ناگهان با ابررخدادهایی بغرنج مواجه شد آنچنانکه نه تنها مرز سرزمینها را از هم گسیخت و دگرگون کرد بلکه اندیشه و نگرش انسانها را نیز در هم پیچید و آنها را وارد گود گفتمانی دیگری کرد که منجر به دستاوردها و تبعاتی شد. شکل گرفتن ایدئولوژیهای دگرگونساز آنطور که هیتلر به راه انداخت، عملیاتی کردن مانیفست حزب کمونیست مارکس و سپردن آن به دست حکومتها، مطرح شدن مضامین عمیق فلسفی و حضور فیلسوفان تازه نفس برای پرداختن به هستی و انسان و خیلی بیشتر از اینها بود که انسان قرن بیست را در خود فرو برد و ناچار آنچه دریافت کرد محصول گفتمانی، متفاوت شد. مهاجرت نه به عنوان دستاورد بلکه به عنوان تبعاتِ مجموع حوادث قرن بیستم، خود پدیدهای شد که از زوایای متعددی قابل بررسی است. یکی از این زوایا نگاه هنرمندان است که تحت تأثیر این پدیده خواسته، ناخواسته شکل گرفت و در هنر به ویژه در هنر رماننویسی نمود پیدا کرد. دو جنگ جهانی و روی کار آمدن حکومتهای توتالیتر با ایدئولوژیهایی که لابلای کتابها بود حاصلش چنان شد که تاریخ گرچه نه به تمام و کمال، ولی گویای آن است. ادبیات مهاجرت یا ادبیات تبعید یا ادبیات دیاسپورا شکلی از ادبیات بود که در این دوره ایجاد شد و رنگ تازهای در این نوع از هنر به وجود آورد. در واقع ادبیات مهاجرت به یکسری ویژگیها در داستان و رمان اطلاق میشود که بعدها با تحقیق و پژوهش روی این دست، نوشتهها به دست آمد. چه بسا نویسندگانی که در مهاجرت به سر میبرند ولی آنچه از رمان و ادبیات تولید میکنند هیچ نشانهای از ادبیات مهاجرت نداشته باشد. از دیگر رمانهای ایرانی که ویژگی ادبیات مهاجرت را در خود دارد سمفونی ارکستر چوبها اثر رضا قاسمی است. ویژگی های ادبیات مهاجرت آنقدر پررنگ بود که پژوهشگران و منتقدان ادبی بتوانند ویژگی های منحصر به فرد این نوع را به راحتی بیرون بکشند و به عنوان استانداردهای لازم برای یک نوع ادبی خاص معرفی کنند. سورن فرانک یکی از منتقدانی است که ویژگیهای ادبیات مهاجرت را به صورت منسجم و دقیق برشمرده و تحلیل کرده است. وی در کتاب ادبیات و مهاجرت(2008) مدعی می شود رمان، بیشترین ظرفیت را برای دربرگرفتن عناصر مهاجرت دارد. فرانک سورن در صفحۀ 10 کتاب ادبیات و مهاجرت ویژگی های مهاجرت را دو سطح مضمونی(اجتماعی) و سطح فرمی تقسیم میکند. وی اینطور بیان میکند سطح مضمونی که به اجتماع نظر دارد نویسنده به انعکاس دنیای فرامتنی میپردازد و در بیان سبک و فرم رمان علاوه بر اینکه شیوه های مهاجرتی درون متنی را ارائه می دهد آنها را نیز به تصویر درمی آورد. میلانکوندار نویسندۀ چک تبار که در برهۀ تاریخی سختی از کشورش و البته جهان، زیست (1 آوریل 1929- 11ژوئیه 2023)(24 تیرماه 1402) آثاری از خود به جای گذاشت که به آسانی نمیتوان از کنار آنها گذشت. بخشی از اهمیت این آثار به زندگی خود کوندرا برمیگردد به جهت رانده شدن از کشورش و زیست طولانیاش در فرانسه و سپس دعوت شدن دوباره به کشورش و دادن تابعیت مجدد چک به ایشان که بعد از قهری طولانی این تابعیت را پذیرفت و به کشورش بازگشت. کمونیست، تجربه ای بود که بسیاری از سرزمین ها را گرفتار ایدئولوژی خود کرد و بازی جدی و خشنی به راه انداخت که جهان تا مدتها درگیر آن بود اروپای شرقی نیز یکی از مناطقی بود که بحران تاریخی عجیبی را به جهت این ابتلا از سر گذراند و کشور چک در مرکز این ابتلا حوادث بیشماری را از سر گذراند که بهار پراگ(1968) و اتفاقات پس از آن ... رمان بار هستی به عنوان یکی از مهمترین آثار میلان کوندرا، اهمیت زیادی در شناخت روند فکری نویسنده و حتی رد پای زیست او دارد؛ همچنین این رمان که در دایرۀ ادبیات مهاجرت میگنجد نمونۀ استانداردی برای بررسی دقیق این نوع ادبیات است. بر اساس دیدگاههای فرانک سورن، اولین عنصر که سطح مضمونی و اجتماعی است به شرح حال خود نویسنده پرداخته میشود. چنانچه در صفحۀ 193 کتاب بار هستی راوی که نویسنده باشد برای چندمین بار وارد داستان میشود و صراحتاً اعلام میکند: «شخصیتهای رمانی که نوشتهام امکانات خود من هستند که تحقق نیافتهاند. بدینسبب تمام آنها را هم دوست دارم و هم هراسانم میکنند. آنان هر کدام از مرزی گذر کردهاند که من فقط آن را دور زدهام . آنچه مرا مجذوب میکند، مرزی است که از آن گذشتهاند (مرزی که فراسوی آن خویشتن من وجود ندارد)...» صفحۀ 19 فرانک توضیح میدهد در سطح سبک و فرم اولین عنصر بیان است: «راهبردهای بیانی رمانها نشان دهندۀ یک بازی پیچیده با چند منظرگرایی، آگاهیهای سرگردان، اقتدار در راوی، عبور درونمتنی از داستان و گفتمان است. ضمن اینکه این رمان ها از منظر یک مهاجر روایت میشود که مشخصۀ آن توازن ناپایدار آشنایی و بیگانگی بین دو فرهنگ است.» شاهد مورد بالا در گفته های فرانک را میتوان در صفحۀ 94 کتاب بار هستی به وضوح دید. در این فصل که با عنوان کلمههای نامفهوم آمده میلان کوندرا مفاهیمی را با صراحت در میانۀ داستان میآورد و دست به مقایسۀ آنها در فرهنگ مثلاً ایتالیا و فرانسه یا آمریکا و پراگ میزند. مفاهیم بسیار سادهای مثل مفهوم زیبایی در فرهنگهای متفاوت یا وطن یا مفهوم مرگ و سوگواری که این مفاهیم را با تیترهایی مثل، راهپیمایی، زیبایی نیویورک، موطن سابینا، گورستان، نیرو و در حقیقت زیستن، میآورد. دومین عنصر به بررسی مهاجرت از دیدگاه شخصیتهای رمان میپردازد که با ویژگیهای عنصر اول دارای اشتراکات است. در همان صفحۀ 193 کتاب بار هستی نویسنده بعد از اینکه خودش را در داستان واکاوی میکند میگوید: دیگر کافی است، به توما بازگردیم. و سپس توما را در شرایطی غریب افتاده پشت پنجره نشان میدهد و از حال و هوای عجیبش میگوید. نویسنده احساس توما را نسبت به آدمی که مواجهه ای با وی داشته و خیلی زود این مواجهه از بین میرود گویی هیچ ریشهای نداشته اینطور بیان میکند: «گویی زن زیبای ناشناسی در پیاده رو ایستگاه قطار راهآهن برخورد کرده باشد اما پیش از آنکه به او نزدیک شود زن سوار قطار شده به سوی لیسبون یا استامبول حرکت کند.» این شکل گرفتاری گرچه در داستان در مواجهه با افکار و کنش سیاسی و تصمیمگیری برای انتخاب مسیر آمده ولی سرگردانی ثابتی در خود دارد که در همۀ فضاهای ذهنی و واقعی شخصیت ها تعریف شده است. فرانک در توضیح سبک و شکل روایت میگوید در این حالت نویسنده تلاش میکند از سبکها و حوزههای مختلف استفاده کند؛ مثلاً شرح حالنویسی، غزل، گفتمان مذهبی، سیاسی و از این قبیل. به نظر می رسد که کوندرا از دو مورد آخر یعنی گفتمان مذهبی و سیاسی بیشترین بهره را برده است. چناچه به لحاظ مضمونی کتاب در هر دو دستۀ سیاسی و مذهبی جای میگیرد. کوندرا از یک سو وضعیت سیاسی جوامع درگیر کمونیست و جنگ قدرت شوروی را نشان میدهد و اینکه چطور ایدئولوژی کمونیست منجر به نابودی ملتها میشود(چنانچه چارلز دیکنز در داستان الیورتوییست نابودی جامعه را در قالب لیبرالیسم اقتصادی نشان می دهد.) از سوی دیگر کتاب کاملاً سمت و سوی مذهبی و دینی دارد با این شاهد که تنها جایی که شخصیتها از سنگینی و سبکی بار هستی خسته و دلزده نمیشوند فصل آخر کتاب است همانجا که توما پسرش را مؤمن خطاب میکند و تمام قد، راهی که انتخاب کرده است را درست میپندارد. کوندرا با پرداختن به لذایذ و رنج های پیدرپی در داستان، خواننده را به این نقطه هدایت میکند که شرایط پیش آمده چیزی جز درد و رنج نیست چه وقتی زندگی در کمال مطلوب است چه وقتی شرایط تاریک و ظلم و ظلالت منجر به نابودی افراد شده است. همانطور که گفته شده تنها جایی که مهر تأیید به زندگی میزند جایی است که شخصیت به مسیری که خداوند برای انسان باز کرده یا بسته است رضایت میدهد و خود را در برابر آنچه پیش آمده به حکم الهی تسلیم میکند. فرانک در صفحۀ 18 به عنصر سوم ادبیات مهاجرت میپردازد و آن را به مقولۀ ملت و ملیگرایی مرتبط میکند. و در عنصر چهارم که به عنصر سوم نزدیک است به ارتباط ملاحظات سیاسی، فرهنگی و جغرافیایی اثر با نویسنده میپردازد. نمونه های شاهد این دو مورد را نیز میتوان به راحتی در کتاب یافت. گرچه فرانک به این نکته تأکید می کند که در ادبیات مهاجرت نیازی به حضور همۀ زیر مجموعهها و معیارها نیست و اصولاً ادبیات مهاجرت پدیدهای دارای لبههای تار و بدون مرز مشخص است ولی در کتاب بار هستی ویژگیهای این نوع ادبیات تمام و کمال موجود است. #مریم_مطهریراد #ادبیات_مهاجرت #میلان_کوندرا #بار_هستی @chemishodagar
مریم مطهریراد
به بهانه سالگرد درگذشت میلان کوندرا
ادبیات مهاجرت
رمان
جنگ جهانی
سیاسی فرهنگی
مریممطهریراد
مینویسم
دنبال کنید
شاید از این پستها خوشتان بیاید