??ℜ?:((✨
??ℜ?:((✨
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

داستان چند پارتی ؟! پارت 3

داستان چند پارتی ؟! پارت 3
داستان چند پارتی ؟! پارت 3

رفتم تو اتاقش و ازش پرسیدم : چرا گریه میکنی ؟

+دلم برای مامان و بابام تنگ شده .

_چرا مردن ؟

+اون موقع خیلی کوچولو بودم ، ولی یادمه بابام مریض بود و مامانم کار میکرد . مامانم تصادف کرد و چند روز بعدش بابام به خاطر مریضی مرد .

+ تاحالا پیش کسی زندگی کردی ؟؟

_آره

+پیش کی ؟

_خانم و آقای فرانس ؛

+کی ان ؟

_اونا مغازه ی نون فروشی داشتند ‌‌. بهم گفتند اگه میخوام اونجا زندگی کنم ، باید کار کنم . اما فقط کار کردن نبود و منو بی جهت اذیت میکردن .

+اونا بچه هم داشتند ؟

_آره .

دو تا دختر داشتند که منو مجبور میکردن اتاقشون رو تمیز کنم ، لباساشونو بنویسم و مشقاشونو بنویسم .

+مگه تو سواد داری ؟

_نه . فقط در حد خوندن تابلو های مغازه ها . بعدشم وقتی بلد نبودم ، خانم فرانس منو میزد .

+?( حالت ناراحتی و تاسف ) از کی تا حالا پیششون بودی ؟

_ دقیق یادم نیست اما چند روز بعد از اینکه بابام مرد تا همین دو سه روز پیش .

+

عزیزم . چرا یه بچه ی بی پناه رو دعوا میکنند .

فردا میریم پیششون .

_خب اون موقع خانم فرانس منو دعوا میکنه .

+مگه الکیه ؟

_...

+راستی چند سالته ؟ بزار حدس بزنم ، هفت یا هشت سال ؟

_اره .

+ولی من اسمت رو هم نمیدونم .

_میا :))

+چه اسم قشنگی . عزیزم ✨

_چرا منو آوردین اینجا ؟؟

جوابشو ندادم . شاید به خاطر این بود که اسم عروسک خرگوش اون هم لوییس بود ، یا شاید حس خوبی بهم دست داد ؟ نمیدونم شاید ........

پارت ۴ رو هر چه زود تر میزارم .

فقط بی زحمت یه لایک هم بکن . ❤️


منو
فیک و داستان بزارم ؟؟!!!!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید