ویرگول
ورودثبت نام
نیا ثمری
نیا ثمریدانشجو فلسفه دانشگاه تهرانم.نوشتن رو از آکادمیکش بگیر تا جستار و شطحیات؛دوسدارم.کتاب شعرچاپ کردم بنام "شوق ها".عاشق تهران بودم ولی...! اپلای کردم هلند،اما برگشتم چون"آن خانه قشنگ است ولی خانه من نیست"
نیا ثمری
نیا ثمری
خواندن ۹ دقیقه·۴ ماه پیش

جستاری در باب معنای آزادی نزد اسپینوزا و لوازم آن

از اسپینوزا پرتره ای واقعی وجود ندارد، تمامی پرتره ها تخیلی و الهام گرفته از توصیف های بعد از مرگ از چهره اش است؛ بعنوان‌ یک پرتغالی الاصل یهودی
از اسپینوزا پرتره ای واقعی وجود ندارد، تمامی پرتره ها تخیلی و الهام گرفته از توصیف های بعد از مرگ از چهره اش است؛ بعنوان‌ یک پرتغالی الاصل یهودی

مقدمه

اسپینوزا یکی از تاثیرگذار ترین فیلسوفان تاریخ فلسفه غرب، یکی از رادیکال ترین و صریح ترین آرای جبرگرایانه را نیز در میان سایر متفکرین دوران مدرن داراست. در باب مسئله جبر و اختیار او اراده ی خود انگیخته و اراده ی آزاد افراد انسانی را مفهومی مبهم و ناممکن میداند و در عوض فهم جدیدی از آزادی انسان را وضع میکند. در این جستار بر آن هستیم تا به سه پرسش، پاسخ دهیم، نخست آنکه مبادی متافیزیکی و تعاریف عناصر مسئله جبر و اختیار در نزد اسپینوزا، که برسازنده ایده او در باب مسئله جبر و اختیار هستند، کدام اند؟ دوم آنکه اگر اسپینوزا مفهومی نو از آزادی را بنیان می نهد، این آزادی دقیقا چیست و آزادی از چه چیزی لحاظ میشود؟ در خالل پاسخ به این پرسش ها بخش هایی از فصول مرتبط کتاب اخالق اسپینوزا مورد بررسی قرار میگیرد.

پیشینه دکارتی رواقی:

اسپینوزا ادامه دهنده سنت عقل گرایی و عقل مدرن دکارتی است، و میتوان به وضوح دریافت صورت بندی ها و مبادی مشابهی در حوزه های مختلف فکری در میانشان موجود است، همچنین تنها تالیف او در زمان حیاتش با نام خویش کتاب « شرح اصول فلسفه دکارت و تفكرات مابعد الطبیعی» بیان فلسه دکارت، اما با ساختار هندسی کتاب اخلاق است. در باب رواقیان نیز میتوان اندیشه جبرو تن در دادن به ضرورت و اندیشه صیانت نفس وارتباط میان فهم وفضيلت را نقاط اشتراک دید و مایه فکری رواقیان باستان در اندیشه اخلاقی او حضور دارد. اما در باب مسئله اراده و اختیار و موجبیت بدن بواسطه نفس با دکارت و رواقیان دارای اختلاف است و دکارت را به عدم پایبندی به مبانی فکری اش و عدول از اصول فهم واضح و تمایز متهم میکند که در آغاز فصل پنجم کتاب اخلاق به شرح آن می پردازد، همچنین به نقد این اندیشه می پردازد که اراده برعواطف کنترل مطلق دارد و میتواند تحکما آنها را تحت تاثیر قرارداده یا تغییر دهد و یا اینکه در فهم رواقی عواطف صرفا به مثابه گزاره ای نا صحیح اند که به محض فعالیت عقل و استعمال گزاره درست از میان میروند. اسپینوزا بدیل های خود را به نحوی منسجم در مقابل این آرا ارائه میکند و صورت بندی دقیق تری از همان مشی فکری را ارائه میدهد که در ادامه مطالب تا حد توان روشن خواهد گشت. در حقیقت اسپینوزا از اسلاف خود به روشنی فراروی میکند، با وجود تعلقی که اندیشه اش همچنان به آنان دارد.

مبانی اسپینوزا برای مسئله جبر و اختیار:

اخلاق اسپینوزا به مثابه یک کل منسجم به روش ترکیبی هندسی نوشته شده است ( برخلاف روش تحلیلی ای که دکارت استعمال کرده بود حال این موضوع سبب میشود تا این نقل از فرد ریش یاکوبی گرچه اغراق آمیز اما حاوی بصیرت باشد که گفته است اگر یک قضیه از آن کتاب را نفهمید کل کتاب را نخواهید فهمید. همچنین نه تنها ناشی از ساختار کتاب بلکه رای اسپینوزا در باب موضوع مقصود ما نتیجه ی منطقی نوع نگاه اسپینوزا در مسائل بنیادین تر است.

در راستای پاسخ به سوال اول جستار، به بخش اول رجوع میکنیم او از ابتدا مفاهیم واژگانی چون مختار و مجبور را باز تعریف میکند، در تعریف 7 بخش اول مختار به معنی موجودی است که در خود و بواسطه علل درونی و از صرف ذات خود به چیزی موجب میشود. اما در هر حال این یک موجبیت است که تنها علت خارجی در آن دخیل نیست.

و در اصل متعارفه 3 بخش اول او وجوب على معلولی را تصریح میکند و اشاره میکند که صدور معلول از علت و اصل علیت اصل متعارفه و بدیهی است.

حال با توجه به این دو به قضیه ای کلیدی در بخش اول برخواهیم خورد قضیه 32 بخش اول اراده به فعلی تعلق نمی یابد مگر آنرا علتی باشد که بواسطه آن موجب شده و این علت هم با علتی دیگر و همین طور تا بی نهایت تا به اینجا میتوان مبتنی بر تعریف او از مختار و غیر مختار و پیش فرضهای متافیزیکی اسپینوزا از ضرورت علی و بسط آن به اراده دریابیم مسئله آزادی نزد اسپینوزا به معنای اراده ای آزاد بدون ضرورت در اعمال و نامتعین نیست. انسان جوهری مستقل نیست تنها حالتی از حالات نامتناهی جوهر نامتناهی یعنی خدا است که مبتنی بر ضرورت ذاتش موجب شده است. یک سری ضرورت هستی شناختی صلب تخطی ناپذیر دارد که از ثبوت ازلی ذات و قدرت نامتناهی جوهر، صادر میشود و تا ابد الاباد ادامه دارد. او در قضیه ای به صراحت میگوید امر ممکنی در عالم موجود نیست و هر چیزی بواسطه علل متعین شده است. بعبارتی در نظر اسپینوزا هر چیزی در جهان یا واجب است یا ممتنع از حیث اینکه اگر علل اش موجودند واجب است و اگر موجود نیستند ممتنع اند و ممکن الوجود مفهومی است حاصل شده از جهل ما نسبت به وجود علل کافی امور در چنین انگاره هایی از کلیت و ضرورت متافیزیکی و خود بنیادی و عدم تناهی جوهر در مقابل عدم جوهريت بشرو محاط بودنش در خدا طرح اراده ی آزاد در فهم عرفی محلی از اعراب ندارد و به نوعی ناشی از ابهام و تن در ندادن به سرحدات منطقی بنیان های عقل گرایی است. اراده ی آزاد نیازمند عدم تعین سلسله رویداد هاست و به نوعی با مفهوم امکان در مقابل ضرورت تساوق دارد. بعلاوه استقلال در شکل دهی تصمیم و رفتار و مطلقا آزادانه اراده کردن نیازمند جوهریت و استقلال فرد اراده کننده است، در صورتی که انسان به هیچ وجه جوهر نیست و تمامیتی وابسته به علل خارجی است در نتیجه این عدم استقلال نیز امکان اراده به فعلی مطلقا درونی و آزادانه و امکانی را به انسان نمیدهد. به نحوی ضرورت یکپارچه ی عملکرد این جهان، از سنخ همان ضرورتی است که وجود جوهر نامتناهی را بداهت می بخشد. تا به اینجا به سوال نخست پاسخ دادیم.

(برای روشن شدن تمایز روش تحلیلی و ترکیبی رجوع شود به؛ اسپینوزا (1382) شرح اصول فلسفه دکارت و تفکرات ما بعد الطبيعي، ترجمه 1 محسن جهانگیری تهران سمت [3 تا 7])

امکان آزادی و مختار بودن برای اسپینوزا:

حال به پرسش دوم میپردازیم، آزادی نزد او چیست؟ و اما آزادی از چه؟ او در شرح تعریف 3 بخش سوم می گوید: اگر بتوانیم علت تام احوال بدن باشیم آن عمل ما فعل است وا گر نتوانیم و علت تام آن نباشیم، انفعال است. با در نظر گیری این سخن در کنار تعریف او از مختار در بخش اول میتوان نتیجه نتیجه میدهد که مختار یعنی آنکه فعال است. اما نکته ای در اینجا جالب توجه هست که انسان حتی نمیتواند آن معنای باز تعریف شده ی مختار بودن را نیز دارا باشد، زیر پیشر نشان دادیم که با توجه به مبانی انسان نمیتواند خود علت تام احوال خود و بدون تاثر پذیری از هیچ علت خارجی باشد. در نتیجه خدا تنها موجود مختار است و در نتیجه تنها موجود حقیقتا فعال که توسط شی خارجی منفعل نشده زیرا چیزی بیرون از او نیست خدا است. اسپینوزا در قضیه 2 بخش 4 تصریح میکند که ما انسان ها از حیث اینکه جزیی از طبیعت هستیم بالكل منفعل هستیم. حال آیا این بدین معناست که اسپینوزا همان طرح اختیار مورد تعریفش را نیز بالکل برای انسان ناممکن میداند و هیچ بدیلی برای شکلی از آزادی انسان ندارد؟ اسپینوزا در برهان قضیه 67 بخش 4 میگوید انسان آزاد یعنی کسی که فقط طبق هدایت عقل زندگی میکند برای اسپینوزا این بدان معنی است که مبتنی بر تصورات تام زندگی کنیم. در ذیل بخش 4 فصل 1 میگوید: «خواهشهایی که از طبیعت ما نشات میگیرد به وجهی که فقط بوسيله ان ممكن است فهمیده شوند آنهایی هستند که به نفس، فقط ازين حيث که متقوم از تصورات تام تصور شده است مربوط اند. يعنى او ما و عواطفمان را به نوعی ناشی از صرف طبیعت خود میداند و به تبع ازین آزاد یعنی زمانی که احوال بدن ناشی از تصورات تام باشد. ایده های واضح و معقول و شناخت کامل و به نوعی فهم همه چیز در ضرورت و جوهریت خداوند که موجودی مختار است، ما را نیز به نحوی مختار میکند و آزادی عین تماشا و فهم اینکه اسپینوزا میگوید ازادی تحت هدایت عقل بودن است و در پیشگفتار بخش چهارم میگوید ناتوانی انسان در جلوگیری از عواطف خود بندگی است مارا فریب ندهد که اسپینوزا آزادی را ترک عواطف و مثل رواقیان طرد آنها میداند. كما آنکه خود در کتاب پنجم به نقد آنان میپردازد. بلکه مقصود ایجاد عواطف فعال و ناشی از عقل است. عواطف تحت لوای عقل و از چشم انداز فهم تام و واضح و متمایز و ضرور چیزها عاطفه داشتن بجای عواطف سرگردان و اتفاقی و ناشی از پندار و تاثر خارجی محض.

با توجه به نقل قول دلوز در فلسفه عملی اسپینوزا ازادی منوط به این است که حفظ ذات ما به وسیله ی تصورات تامی که عواطف فعال از آنها نتیجه میشود عواطفی که به وسیله ی ذات خود ما تبیین میشوند موجب شده باشد.

میتوان دریافت جهان را از چشم انداز موجود مختار دیدن و در هیئت کل ضرور و علل اولی نگریستن است که فرد را به آزادی رسانده و نفس او به بواسطه کسب حالات خاصی از شناخت و درک نسبت های خاصی نیز به موازات آن شناخت ها، در عواطف میکند و آزاد میشود. از انجا که نفس تصور بدن است اگر در نفس تغییری باشد در بدن و عواطف و احوال بدن نیز خواهد بود. از موقعیت خاصی در نفس موقعیت خاصی در بدن و عواطف ایجاد میشود که آن، به سعادت و آزادی مد نظر اسپینوزا بدل خواهد شد. البته فعالیت و انفعال که انفعال عین بندگی و فعالیت عین آزادی است میتوانند در ظاهر اختلافی نداشته باشند.

او میگوید تمام خواهشهایی که به موجب آنها به فعلی وادار میشویم، ممکن است هم از تصورات تام ناشی شوند و هم از تصورات ناقص یعنی ای بسا دو رفتار مشابه در دو فرد، در نزد یکی انفعال باشد و در نزد یکی فعالیت

او در ادامه در کتاب پنجم، از شکل هایی از سامان دهی شناخت و فهم در نسبت با عواطف و حالات مختلف فهم ما به چه نحو عاطفه را متاثر میکند و رهیافت هایی از این سنخ می پردازد که برای مقصود نظری ما در این مطلب شرح آن چندان مفید نیست اگرچه رهنمودی با امکان های بسیار برای زندگی اس که روانکاوی و روانشناسی مدرن نیز از آن امروزه بهره برده اند که میتوان به تالیف "شفای جان" نیل گراسمن و امثالهم اشاره کرد.

پس ما در حد توان به دو پرسش این جستار پاسخ داده و مبادی و ولوازم ایده اسپینوزا در مسئله اختیار و فهم و امکان بديل او برای آزادی را در بندهای این متن روشن ساختیم

نیا ثمری

اسپینوزاجبر اختیارآزادیفلسفه
۲
۱
نیا ثمری
نیا ثمری
دانشجو فلسفه دانشگاه تهرانم.نوشتن رو از آکادمیکش بگیر تا جستار و شطحیات؛دوسدارم.کتاب شعرچاپ کردم بنام "شوق ها".عاشق تهران بودم ولی...! اپلای کردم هلند،اما برگشتم چون"آن خانه قشنگ است ولی خانه من نیست"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید