ویرگول
ورودثبت نام
elmariachiii_bts
elmariachiii_bts
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

بولگاری و خون (قسمت 30) به من بگو اوپا

وقتی به سمت کوک چرخید تا او هم نوشیدنی بردارد ، از انجایی که از نزدیک شدن یک دختر به خودش استرس گرفته بود درست هنگامی که کوک به طرز عجیبی تمرکز کرده بود تا بین نوشیدنی ها شیرموز را بیرون بکشد ؛ سوک کیسه را ناگهان بالا اورد و صدای وحشتناکی از خودش دراورد که کوک را سکته داد. دوباره همه خندیدند و کوک حسابی خجالت کشید. اگر دختر دیگری بود از اینکه یک غریبه باعث شده دوستانش به او بخندند ناراحت می شد ولی نسبت به سوک چنین احساسی نداشت و این احساس برایش غریب بود. مشغول خوردن نوشیدنی ها شدند که سوک گفت: راستی چند تا از اهنگ های قدیمی تون رو دیدم ، خیلی جالب بود.

جیمین ذوق زده گفت: کدوما رو؟

سوک گفت که اهنگ آی نید یو را خیلی دوست داشته و ادامه که : ولی اهنگ مورد علاقه م این یکیه

ویدیویی را پلی کرد: تگ اوپا نویی اوپا ...

آهنگ i need you:
https://www.aparat.com/v/b82sa
موزیک ویدیو boy with LUV:
https://www.aparat.com/v/H2xEv

و خودش خنده اش گرفت چون جیمین با دست صورتش را پوشانده بود و جین خودش را کتک می زد. سوک فقط یک بار این دو اهنگ را گوش داده بود ولی حسابی به دلش نشسته بود و همین طور بلافاصله فکر کرد که از ان برای اذیت کردن بچه ها استفاده کند. تهیونگ نامردی نکرد و از ارشیو ابرو بری که از بقیه داشت رونمایی کرد و در مقابل جیهوپ که حرصش درامده بود از فیلم هایی که از دیوانه بازی های تهیونگ داشت پرده برداشت . مسابقه ای درگرفت در جهت بردن حیثیت صدر تا زیل بی تی اس و سوک در این اشفته بازار چیزی را به چشم دید که هیچ وقت فکر نمی کرد ببیند : فیلم دزدیده شدن اعضا که تهیونگ نشانش داد

فیلم دزدیده شدن اعضا(ما اینجا همممه چی داریم):
https://www.aparat.com/v/4HUga


- این کوکه؟ عززززییییزمممم ، جوراباشووووو

تهیونگ گفت: حالا مصاحبه ی بعدشو ندیدی

کوک تهیونگ را میزد که این چیزها را به سوک نشان ندهد ولی تهیونگ اصلا اهمیت نمیداد.

سوک ریسه می رفت و روی صندلی بند نبود. حتی فیلم های فاجعه ی که شوگا همیشه از پخش شدنشان جیغ میزد را هم دید.

نوشیدنی ها که تمام شد نامجون گفت: ما میخواستیم بیای اینجا که توی کافه یه چیزی مهمونت کنیم ، ولی بازم تو برامون خوراکی اوردی

تهیونگ گفت: چطوره بریم خونه و شام سفارش بدیم؟

سوک گفت: فکر می کنم به اندازه ی کافی پیشتون موندم

تهیونگ گفت: امکان نداره ، تو بخاطر من یه عالمه اذیت شدی و بعد این همه وقت من هنوز نتونستم غذا مهمونت کنم. باید حتما بیای.

وقتی به خانه رسیدند سکوت عجیبی فضا را پر کرده بود. هیچ کس حتی پلک نمی زد . اولین باری بود که دختری را به خوابگاه می آوردند و نمی دانستند باید چه کاری انجام بدهند. کوک از استرس هر ده دقیقه یک بار سراغ ایفون می رفت تا ببیند چرا غذا را نمی اورند . این کارش کم کم داشت کفر نامجون را در می اورد.

جرئت یا حقیقت بازی کنیم؟

این را جیمین پرسید . فکر خوبی به نظر می رسید، شوگا گفت : مجازاتش چی باشه؟

نامجون خجالت زده گفت: دفعه ی قبلی بوسیدن بود؟

تهیونگ گفت: این دفعه که نمی شه

شوگا زیرلب گفت: خداروشکر

جین گفت: اونی که جرئت یا حقیقت رو میپرسه مجازات رو خودش تعیین کنه

قرعه به جیمین و سوک افتاد ، جیمین پرسید : جرعت یا حقیقت و سوک حقیقت را انتخاب کرد

جیمین که نمی دانست باید از سوک چه بپرسد گفت: چند سالته؟

سوک خندید و گفت: مجبور نبودی توی بازی بپرسی ، نوزده

همه تعجب کردند ، کوک براق شد که: تو از منم کوچیکتری و اینقدر منو اذیت میکنی؟

تهیونگ با ناباوری به سوک نگاه می کرد ، شوگا خندید و گفت: چقدر کوچولوعه

و اوضاع برای چند دقیقه همین طور باقی ماند ، هوپی گفت : بیاید دوباره بچرخونیمش

بطری شیشه ای را دوباره چرخاندند و نوبت به کوک افتاد که از سوک سوال بپرسد ، دست هایش را به هم مالید و درست و حسابی نشست ، صدایش را کلفت کرد و پرسید : جرئت یا حقیقتتتت؟

سوک اینبار گفت: جرئت

کوک کمی فکر کرد و گفت: از این به بعد به من بگو اوپا

سوک گفت: اینطوری نیست که بتونی به خاطر یه بازی جرئت حقیقت آدما رو به بردگی بگیری

تهیونگ گفت: درسته ولی حداقل یه بار باید بگی

سوک ناامیدانه پرسید: مجازات نگفتنش چیه؟

کوک کمی فکر کرد و گفت: هفت رووووز .... اوممم هفت روز میشی خدمت کار شخصیم

سوک گفت:آه... از اولشم میدونستم ... باید از اونایی که خجالتی ان بیشتر از بقیه ترسید...

بعد چشمانش را برهم فشرد و جیغ خفه ای زد و بعد از کلی تلاش خیلی آرام گفت: اوپا

دفعه ی بعدی نوبت به جیمین افتاد که از تهیونگ بپرسد :جرئت یا حقیقت؟

- حقیقت

- از چی بیشتر از همه می ترسی؟

- بیدار کردن شوگا هیونگ

سوک با تعجب گفت: مگه اگه بیدارش کنی چی میشه؟

تهیونگ جواب داد: هر چیزی ممکنه ، ولی اینا درحالیه که بتونی بیدارش کنی

شوگا جواب داد: یا ... من دیروز وقتی خواب بودی برات صبحونه درست نکردم؟

تهیونگ روی زانو بلند شد تا شلوارش را درست کند و گفت: یادته پریروزکه اومدم بیدارت کنم منو با لگد زدی؟

شوگا جواب داد : یا چرا نمی گی که تو اون هوای سرد یهویی پتو رو از روم کشیدی؟

شوگا سمت راست سوک نشسته بود و تهیونگ سمت چپش ، برای همین وقتی سوک از دست هر دویشان عاصی شد دست و تهیونگ و شوگا را گرفت و توی دست هم گذاشت و گفت: با هم خوب باشید باشه؟ و از جایش بلند شد و رفت کنار جیهوپ نشست. تا وسط دعوای این دو نفر نباشد.

جیهوپ که حوصله اش سر رفته بود دوباره بطری را چرخاند و باز هم قرعه به نام سوک افتاد اما نه برای جواب دادن ، بلکه برای پرسیدن سوال

- جرئت یا حقیقت؟

نامجون گفت: حقیقت

سوک کمی فکر کرد و گفت: بدترین تصادفی که تا به حال کردی چی بوده؟

جیهوپ خندید و گفت: اون گواهی نامه نداره

- خب چرا میخندی؟منم ندارم

تهیونگ گفت: جدی؟ هیچ نگران نباش ، تو تازه نوزده سالت شده ، قول میدم خودم بهت یاد بدم

جین از خنده ریسه رفت و گفت: یا وقتی خودت گواهی نامه نداری، چجوری می خوای یادش بدی؟

در این لحظه زنگ در به صدا درامد و حواس همه را پرت کرد . کوک از جا پرید و به سمت در رفت. جین داد زد : جونگکوکا ، غذا رو مجانی بهت نمی دن

کوک مسیری که رفته بود را برگشت و به سمت اتاق دوید . کیف پول کسی را برداشت به سرعت پیتزا ها را حساب کرد و روی میز گذاشت. جین گفت: کیف پول کیو برداشتی؟

کوک گفت: نمی دونم

سوک خندید.

تهیونگ گفت: عادت کن کوک همین جوریه

کوک گفت: اوهوم ، دکو نکو نکو نکو

و خودش خنده اش گرفت. بعد از خوردن غذا ناگهان تهیونگ بی هیچ مقدمه ای به سوک گفت: میتونی بازم قصه بگی؟دفعه ی قبلی خیلی خوش گذشت

هوپی و جیمین هم دنبالش را گرفتند و خواهش کردند قصه بگوید ، درحالی که شوگا و نامجون و کوک اصلا روحشان خبر نداشت که اوضاع از چه قرار است.

سوک اما اصلا حوصله نداشت و خسته بود با این حال پرسید: چه قصه ای باید بگم؟



بابت این تاخیر طولانی پیش اومده معذرت می خوام سعی میکنم تا اخر رمان دیگه ادم باشم
دوستتون دارم: نویسنده

قسمت بعدی:

https://vrgl.ir/6aMw9


قسمت قبلی:

https://vrgl.ir/Ks9Dq


بی تی اسفن فیکفن فیکشناوپاجئون جونگکوک
ما توی اینستاگرام هم صفحه داریم: @elmariachiii_bts
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید