elmariachiii_bts
elmariachiii_bts
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

بولگاری و خون (قسمت29)سوک تنها کسی ست که کوک را اذیت میکند.

وقتی سوک به کمپانی رسید کوک روی یک صندلی نشسته ، تمام دکمه هایش باز بود و فیلم برداری تمام شده بود. کوک با دیدن سوک به سرعت دکمه هایش را بست و کمی گونه هایش را مالید تا درد لپ هایش کمتر شود. تهیونگ به سمت سوک دوید و گفت : به موقع اومدی ، سوک با تعجب پرسید: چرا؟

تهیونگ گفت: برای ران داشتیم بازی کی میتونه آب رو بیشتر تو دهنش نگه داره رو انجام میدادیم ، کوک مثل همیشه برد ، میتونی کاری کنی ببازه؟

سوک گفت: کمترین زمان چقدر بوده؟

تهیونگ خجالت زده گفت: فک کنم دو ثانیه ، ولی زیر سی ثانیه هم خوبه ، رکوردش یک دیقه و چهل ثانیه س

سوک گفت: فک کنم بتونم

کوک هنوز توی شوک بود که بطری آب را به دستش دادند ، سوک صندلی اش را رو به روی کوک گذاشت و نشست . همین که کوک اب را توی دهانش ریخت و زمان سنج را زدند سرش را جلو برد و توی چشم های کوک نگاه کرد و گفت: همین الان تسلیم شو ، به نفعته

کوک توی چشم هایش زل زده بود ولی هر از چند گاهی نگاهش را می دزدید و به بقیه نگاه می کرد ، سوک پنج ثانیه ی اول را فقط به کوک زل زد ، انقدری که جین رو کرد به جیهوپ و با خنده گفت: یه بازی دیگه نمی کنه؟

سوک صورتش را جلو تر برد و هر چقدر کوک سرش را چرخاند باز هم ارتباط چشمی اش را حفظ کرد . کوک به امید اینکه سوک به سر جایش برگردد توی چشم هایش زل زد و سوک دوباره روی صندلی برگشت ، اما در یک حرکت غیر منتظره ی اوا خواهری به شکل مسخره ای گوشه ی لبش را گاز گرفت و موهایش را عقب داد و به کوک چشمک زد. کوک که انتظار چنین چیزی را از سوک نداشت از شدت خنده تمام آب را بیرون پاشید.

تهیونگ گفت: سیزده ثانیهههه

سوک که خودش هم از کار خودش خجالت کشیده و خنده اش گرفته بود با دست صورتش را پوشانده بود و به همراه بقیه می خندید.

کوک که ماتش برده بود خندیدن بقیه را تماشا می کرد.

سوک که از پیدا کردن نقطه ضعف کوک مطمئن شده بود با خنده گفت: میخوای دوباره بازی کنیم؟

کوک ناخوداگاه از صندلی بلند شد و پشت شوگا پنهان شد. جیمین درحالی که می خندید گفت: باورم نمیشه که این کوکه ، اهای ...تو باختی ... برو برای همه مون نوشیدنی بخر ، وقت انتقامه

کوک مکثی کرد و گفت: نمی خوام

سوک گفت: من نمی دونستم چی دوست دارید برای همین چند مدل نوشیدنی خریدم

سپس پلاستیکی که دستش بود را به سمت جیمین گرفت تا نوشیدنی بردارد. وقتی به سمت کوک چرخید تا او هم نوشیدنی بردارد ، از انجایی که از نزدیک شدن یک دختر به خودش استرس گرفته بود درست هنگامی که کوک به طرز عجیبی تمرکز کرده بود تا بین نوشیدنی ها شیرموز را بیرون بکشد ؛ سوک کیسه را ناگهان بالا اورد و صدای وحشتناکی از خودش دراورد که کوک را سکته داد. دوباره همه خندیدند و کوک حسابی خجالت کشید. اگر دختر دیگری بود از اینکه یک غریبه باعث شده دوستانش به او بخندند ناراحت می شد ولی نسبت به سوک چنین احساسی نداشت و این احساس برایش غریب بود.



قسمت بعدی:

https://vrgl.ir/oJ1B2

قسمت قبلی:

https://vrgl.ir/ED72t
بی تی اسفن فیکفن فیکشن
ما توی اینستاگرام هم صفحه داریم: @elmariachiii_bts
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید