elmariachiii_bts
elmariachiii_bts
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

بولگاری و خون 66 (پتوسانان!)

جیمین سوک را روی پشتش سوار کرد و تا بیمارستان دوید. سه ساعت بود که در جنگل و زیر باران در حرکت بودند و سوک در تمام این مدت تب داشت. وقتی به بیمارستان کوچک جزیره رسیدند تمامی پرستار ها مشغول کمک رسانی برای زایمان یکی از اهالی جزیره بودند و کسی فرصت رسیدگی به بیمار جدید را نداشت. تهیونگ ملتمسانه دست یکی از پرستار ها را گرفت تا چند دقیقه ای بالای سر سوک بیاید. پرستار دستش را چند ثانیه ای روی پیشانی سوک نگه داشت و گفت: فعلا هر جوری هست تبش رو بیارید پایین

کوک پرسید: چجوری؟

پرستار که عجله داشت فقط گفت: دستمال خیس

تهیونگ گفت: ولی اون الان خودش یه دستمال خیسه!

نامجون و یونگی و بقیه تمام راه تا سوپر مارکت را دویدند و هر چه نوشیدنی و بستنی داشت زیر بغل زدند و با خودشان اوردند. نصف شان را توی یخچال اتاق بیمار چپاندند و با نصف دیگرش سوک را دفن کردند.

سوک آرام آرام به هوش آمد و اولین کلمه ای که گفت این بود: سرده!

نامجون بالای سرش امد و گفت: باید تبت رو بیاریم پایین ، لطفا تحمل کن

یکساعت بعد بالاخره پرستار فرصت رسیدگی به سوک را پیدا کرد ، تبش را چک کرد و گفت کارشان خوب بوده است. هر چند هنوز کمی تب دارد و از همه خواست که اتاق را ترک کنند تا رسیدگی های لازم انجام شود. همین که روی صندلی های بیمارستان نشستند و گریه هایی که تهیونگ از روی عذاب وجدان می ریخت تمام شد ، جین عطسه کرد و گفت: فک کنم سرما خوردَ.. عطسه ی کوک حرفش را برید و گفت: منم

شوگا کلافه سرش را تکان داد و گفت: چرا امروز تموم نمیشه؟

در همین لحظه مسئول تدارکات آقای کانگ وارد بیمارستان شد و گفت: شما چرا برنمی گردین؟ بنگ شی هیوک گفته اگه سرما بخورید هر یه روزی که فیلم برداری عقب بیوفته از دستمزدتون کم میکنم

یونگی جواب داد: بنگ پی دی نیم اگه خیلی نگران ماست چهارتا پتو بفرسته... یخ زدیم

آقای کانگ گفت: یعنی نمیاید؟

یونگی رو کرد به پرستار و گفت: خانم ما نصف مون مریضیم ، نصف مونم همراه مریض ، یه اتاق به ما بدید.



قسمت بعدی:

https://vrgl.ir/onWLS

قسمت قبلی:

https://vrgl.ir/iE7qH
فن فیک بی تی اسفن فیکشن بی تی اسشوگاتهیونگکوک
ما توی اینستاگرام هم صفحه داریم: @elmariachiii_bts
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید