Star☆
Star☆
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

پارت ۲ /purple moon

...
...

آرونا : آممم/از تو خسته شدم ازت بدم میاد

همون مرد:ببخشید/آرونا چان

و اون مرد دویید و منو بقل کرد /آشتی کردیم


----------------چند روز بعد -----------


کاترینا گوشیش رو برداشت و به تایگا زنگ زد :

تایگا میخواستی اون روز تو بیمارستان چی بگی ؟

-مهم نیست

کاترینا :نه اینجوری نمیشه

-پس امروز بیا کافه ی که برات آدرسش رو می فرستم ؟

کاترینا :هومم باید فکر کنم /

-لوس نباش بچه

کاترینا : 😏باشه ددی جون


-----------__بعداز ظهر____----------


تایگا: او سلام *

کاترینا :هه سلام ،حالا چی میخواستی بگی.¿

تایگا :ببین من وقتی بچه بودم ...

_کاترینا:عع حوصله داستان ندارم

تایگا : نه .شوخی کردم ۰

کاترینا :خو بگو //

تایگا :دوست دارم بیب ,


از زبون تایگا :

کاترینا گذاشت و رفت و دویدم دستش رو گرفتم و بوسیدمش/


از زبون کاترینا :از خجالت آب شدم و رفتم دم در بودم

که یهو تایگا پشت سرم اومد دستم و گرفت منو برگردوند و منو بوسید (۲ طرفه بود )


که تایگا گفت :آمم ببخشید یهو کنترلم و از دست دادم کاترینا :امم نه


کاترینا :داشتم میرفتم که یهو سرم گیج رفت کسی نبود

که نجاتم بده یهو بهم ماشین زد و ....

تایگا هم اونجا انگار ترسیده بود و هول شده بود

و چشام سیاهی رفت و ...


تایگا :رینا چشات و باز کن _خواهش .؟


منو بغل کرد و برد بیمارستان


وقتی چشام و باز کردم سر درد داشتم

و دیدم رو یه تخت راحت بودم و تایگا هم

بغل بود =باهم خوابیده بودیم //


من یجوری شدم رفتم دستشویی

و حالم بد بود


تایگا :خاک تو سرم دخترع الان راجب چی فکر کرده





بچه کاترینامنو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید