خیلی وقته نیومدم اینجا که بنویسم تقریباً سه ماه. از اردیبهشت تا الان که ۲ مرداده.
۱ اردیبهشت مادربزرگم مرد. هرگز مانتویی رو که خودم دوختم ندید و در حال حاضر گردنبند و کرمی که بهم داده بود جلوی آینهمه. مطمئن نیستم احساسم نسبت به مرگش چیه. گاهی و به ندرت یادش میوفتم و گریه میکنم ولی تغییر خاصی در روند زندگیم ایجاد نشده. اواسط اردیبهشت با نون رفتم تهران. اولین سفر مجردیم بود که خوشحالم ثانیههای آخر قبل از تولدم اتفاق افتاد. ۳۱ اردیبهشت هم که ۲۳ رو تموم کردم. خرداد ماه بدی بود امتحانات و دعواهای زیاد با بوکوفسکی که هر دوی اونها انرژی زیادی از من گرفت. قهرها و توهین ها تا تیر ادامه داشت و منجر به یک بریک آپ کوتاه شد نمیدونم کار درستی کردیم یا نه ولی دوباره تصمیم گرفتیم که شرایط رو بهتر کنیم و بهم برگردیم و امیدوارم پشیمون نشیم و اشتباهات قبلی رو تکرار نکنیم. تیر به نسبتِ خرداد، ماهِ بهتری بود. من میزبان سه تا بچه گربه توی حیاط شدم، کلاس گیتار ثبت نام کردم و و واقعاً یادگیری ساز تجربهی لذت بخشیه. و اینکه صبح های روزهای زوج ورزش سنگین انجام میدم. بهرحال باورم نمیشه که یک ماه از تعطیلات تابستان گذشت و فقط دو ماه دیگه مونده و با توجه به استرس هایی که احتمال می دم شهریورماه سر اجاره خونه تحمل کنم در اصل یه ماه دیگه بیشتر باقی نمونده. یک ماه زمان خیلی کمی برای کاراییه که من از خودم توقع دارم انجام بدم.
باید تصمیم بگیرم که چی توی اولویته. حس کردم یه روتین روزانه نیاز دارم. روتین داشتن خسته کنندهست ولی لازم نیست خیلی فکر کنی الان باید چیکار کنی و چه کاری مونده و غیره. همه چی ترتیب داره و باهاش کنار میای. اینا تصورات منه قبل از اینکه وارد روتین بشم. نوشتن روتین وقت زیادی از من گرفت. سعی کردم کامل و بی نقص باشه. سه تا صفحه رو بهش اختصاص دادم. روتین روزای زوج، روزای فرد و جمعه.
و ببینم مرداد چی میشه.