من هیچ جای این انقلابی که در شرف رخ دادنه نیستم. مبارزه خاصی نکردم جز استوری گذاشتن، توییت کردن و اعتصاب. این انقلاب برای من هم نیست. من با هر حکومتی شکست خورده ام و زندگیم مجموعه ای از حسرت، اختلال های روانی، شکست و عدم هرچیزیه که یک ادم نرمال داره. اما همچنان دلم میخواد مردم آزادی رو تجربه کنن و دین، این مردم، این بدن ها رو رها کنه.
تنفر و خشم بیشترین چیزیه که اینروزها تحمل میکنم. اتفاقات و اخبار جوری فشار روانی به من وارد میکنه که اگر قبلا امید داشتم که به روال انسان نرمال برمیگردم، الان میدونم که هرگز امکان نداره. این البته خاصیت هر انقلابه که طوفانه و شرایط رو به یکباره تحت تاثیر قرار میده و من ادم ضعیف، جدای از این ماجرا نیستم.
این دو سال کرونا و این شرایط جدید اوایل سال های جوانی من رو به سالهای پر استرس و پر از عدم قطعیت تبدیل کرد و من خیلی تلاش کردم که بتونم کاری انجام بدم اما نتونستم. نگاهم به وقایع نگاه پیرمردیه که جنگ دیده.
بهرحال تصمیم گرفتم سعی کنم بعد از ده روز زندگی در برزخ استرس و اضطراب و خودسرزنشگری به زندگی عادی برگردم. زندگی ای که شاید فردای ازادی رو ببینه. شاید هم نه.
اینجام که به زندگی عادی برگردم با کارهای کوچیک و کم.