
۱_سال دوم تدریسم فقط به خاطر انتقاد یکی از والدین معاون پرورشی با لحن حق به جانبی روش تدریسم رو زیر سوال برد.منم اصلا جوابی بهش ندادم و حرفشوظاهری قبول کردم.با خودم گفتم کسی که تو عمرش سه تا کتاب نخونده چی از آموزش مدرن می فهمه.
گذشت و گذشت و الآن که چهارمین سال تدریسم هستم خودش هر کارورزی که به مدرسه میاد رو میفرسته سر کلاس من!
تا بهش ثابت کنه دانش آموز های این مدرسه اصلا هم بد نیستن و فقط باید مدیریت کلاس بلد باشی...
یاد اون جمله افتادم که میگن اول نادیدت می گیرن،بعد مسخرت میکنن و بعد تحسینت میکنن!
۲_هر معلمی در طول هفته باید ۲۴ ساعت تدریس داشته باشه.
یعنی جز پنج شنبه ها و جمعه ها که تعطیله باید چهار روز به انتخاب خودش در مدرسه باشه.
یکی از معلم ها به خاطر اشتباه سیستمی فقط سه روز درس داشت و بعد از دو ماه که اداره فهمید ازش خواستن که بیاد و ساعت کاریش رو اصلاح کنن.
توی دفتر زنگ زده بود به یکی از معاونین اداره و میگفت جون من کی بهت گفت که من یه روز کم دارم؟
واقعا کلی تعجب کردم.
خب مردک تو اصلا فکر کن کسی نمی فهمید.
چطور وجدانت راضی میشه که پولت حلال باشه؟
۳_اگه خواهر یا برادر نوجوون دارین خیلی حواستون بهش باشه.
الآن اکثر معاون های آموزشی مدارس نسبت به نابهنجاری های دانش آموزها مثل سیگار کشیدن و...کاملا بی تفاوت هستن.
یعنی بار ها شده که مثلا از فلان دانش آموز سیگار یا ویپ و...گرفتن ولی اصلا صداشو در نیاوردن و به خانواده هم اطلاع ندادن.
چون حوصله درد سر ندارن و میخوان همه چیز سریع حل و فصل بشه.
یه تعهد الکی از دانش آموز می گیرن و خلاص.
۴_کلا ساختار مدرسه جوری طراحی نشده که شما علم مفید ازش یاد بگیرین.
حد نرمال دانش آموزها در یک کلاس باید حداکثر بیست تا باشه.
یا خیلییی خیلییی شلوغ باشه باید ۲۵ باشه.
ولی مدارس ایران خیلی هاشون از سی یا چهل به بالا هستن.
خب در چنین شرایطی اکثر تمرکز معلم باید بره روی حفظ نظم و ساکت کردن بچه ها.
با این وجود معلم درسش رو هم تا پایان سال به زور تموم میکنه.
چه برسه به این که نکات غیر درسی بگه.
واقعا زیاد وقت نمیشه.
در این مورد کمترین تقصیر رو معلم ها دارن.
فضای کلاس همون طور که خودتون هم میدونین ایده آل نیست.
این طوری هم نیست که دانش آموزها بیان و بگن آخ جون امروز میخوایم چی یاد بگیریم و کجا استفاده بشه و...
بعضی هاشون ذهنشون جای دیگست
۵_این همه سختی از معلمی گفتم ولی واقعا خوبی های خاص خودشم داره.
به طرز عجیبی اعتماد به نفس و فن بیان آدم رو تقویت میکنه.
دیگه از سخنرانی در جمع و نه شنیدن از بقیه و این که دو ساعت بری توی مغازه و آخر چیزی نخری،نمی ترسی خخخ
یعنی اون لحظه ای که همه در کلاس ساکت هستن که به تو گوش بدن خیلی حس قدرت داره.
حس فرمانروایی و شاخ بودن...
در کنارش بعد دو سه سال تدریس هم آدم شناس خوبی میشی.
یعنی قشنگ از روی قیافه میتونی تشخیص بدی که یه فرد چه اخلاق هایی ممکنه داشته باشه.
(توضیحش یکم سخته)
۶_امسال یه دانش آموز سال هفتم دارم که خوندن و نوشتن هم به زور بلده.
یعنی جونش در میاد تا یه خط رو بنویسه.
اول کمی بهش هشدار دادم بعد طبق تجربه کلا بی خیالش شدم.
چون چنین دانش آموزانی طبق تجربه پایه تحصیلیشون افتضاحه و فقط یه معجزه و حمایت خانواده میتونه اون هارو به فرآیند تدریس بر گردونه.
یه بار در کانال مدرسه دیدم که به عنوان همیار مشاور کلاسش توسط مشاور مدرسه انتخاب شده.
نیشخندی زدم و گفتم بابا این نوشتن هم اصلا بلد نیست.فایده زیادی نداره این کار که بهش اعتماد به نفس بدی.
گذشت و گذشت و بعد از چند جلسه دیدم سوال هایی که جا مونده بود رو بعضی هاش رو با همون خط عجیبش در یک دفتر نوشته بود!
از چهار سوالی هم که ازش پرسیدم دو سوالش رو بلد بود.
پیشرفت محسوسی کرده بود و از بچه ها خواستم تشویقش کنن.
فکر کنم مشاور مدرسه راهنماییش کرده بود.
واقعا اگه فقطط سه نفر،فقططط سه نفر در هر مدرسه ای وظیفه خودشون رو درست انجام بدن،خیلی جامعه بهتری خواهیم داشت.