سفیرپاکی
سفیرپاکی
خواندن ۲ دقیقه·۵ ماه پیش

بزرگترین سوتی های زندگیم!

۱_چهارده سالم که بود به مدت ده ماه از طریق پیامک وچت بادختری در ارتباط بودم...خداییش دختر خوب و آرومی بود و از لحاظ اخلاقی خیلی بهم شباهت داشتیم و واقعا دوسش داشتم...البته بعداز۱۰ ماه فهمیدم که اون پسره!...حالا چرا خودشو پسرجازده بود؟چون دوس دخترسابقش بهش خیانت کرده بود واین طوری میخواست از پسرا انتقام بگیره...هی ویرگولم تو این شانس...

۲_دوم راهنمایی که بودم یه راننده سرویسی داشتم که همیشه کلاه سر خودش می‌ذاشت...جوری این کلاه روجلومیاوردکه کلش به زور دیده میشد!...یه بار که اومده بود دنبالم کلاه سرش نبود...نشناختمش...بهم گفت چرا نمیای؟من که در رو محکم گرفته بودم گفتم من تو سرویس شما نیستم...گفت نه هستی...با عصبانیت گفتم نه نیستم تو کلاه نداری خخخخخخ(نشناخته بودمش)

۳_زنگِ اول روز اول معلمی برام خیلی سخت بود...باورتون میشه دو سه دقیقه ی اولش اصلا نمیتونستم حرف بزنم و نفس نفس میزدم...چون به خاطر کرونا اصلا تجربه ی کارورزی نداشتم...فقط شانس آوردم که سرکلاس سال هفتم ها بودم و اهل سواستفاده نبودن و جنبشونم بالا بود...

۴_یه بار که از مدرسه داشتم برمیگشتم دخترخانومی حدودا سی ساله کیفشو به طرفم گرفت و گفت اینو واسم بگیر...میخواستم کیفشو بگیرم که یکهو دیدم اخم عجیبی کرد!فهمیدم منظورش مرد پشت سری من بودخخخ الفراررر

۵_دوره ی راهنمایی(جاهلیت)با دختری از یه شهر دیگه دوست بودم...با هم اول چت و بعد پیامک بازی میکردیم...اون موقع تازه وایبر اومده بود...یه بار بهم گفت من دیگه داخل وایبر هستم و تو هم باید بیای اونجا...منم که گوشیم ساده بود و خیلی فشار خورده بودم بهش گفتم نه از وایبر مایبر خبری نیست...اگه منو میخوای باید برام خرج کنی!(پول پیامک منظورم بود...)

وای خدا چقدر تباه بودم هههههه

۶_یه زمانی از طریق قانون جذب تصور میکردم که سهام پرسپولیس رو خریدم!البته این سوتی نبود...آدم بدون آرزو و رؤیا هیچه...

ولی خب قانون جذب منو متوهم کرده بود...

پ.ن:روز پنجم پاکی هستم!

قانون جذبسوتیپرسپولیسمعلمیعشق
شکر که خدا هست?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید