از عنوان تعجب نکنید!ازنظرخیلی ها"مثل خودم"قدرت وعلم وآینده نگری خداوندحتی ازیه پزشک هم کمتره!
قبل ازاین که متن رونیمه کاره ول کنین بذاریدواستون یه مثال بزنم.
وقتی بابت یه بیماری مثل سرماخوردگی به پزشک مراجعه میکنیم،موبه مودستوراتش روانجام میدیم.اصلاکاری نداریم که اون پزشک سابقه داره یایک جوون تازه کار.
فقط کافیه که برای شما"بنویسه"وهرطوری که شده ازگفته هاش پیروی میکنین.
استامینون هر8ساعت
+چشم
شربت گل بنفشه هر12ساعت
+چشم
قرص سیتریزین هر6ساعت
+چشم
استراحت
+چشم
سوپ جو
+چشم
نرمش گلو
+چشم
این ور
+چشم
اون ور
+چشم
هرچیزی که بگه چشم میگیم.ولی درباره ی خداونداین طوری نیست.اصلامعنی نداره که به حرف خداگوش بدیم!بایدنگاه کنیم وببینیم که حرف خدابه دردجامعه ی امروزمیخوره یانه.بایدببینیم که اگه حرف خدارواجراکنیم،واکنش بقیه نسبت به ماچجوریه.اصلاقبل ازهرچیزی بایدحرف خداروباعقل خودمون بسنجیم!
مدتی بودکه درگیررابطه ی اشتباهی شده بودم.چون اون رابطه روغیرشرعی وبرخلاف ارزش هام میدونستم تصمیم گرفتم که اون ارتباط روبه صورت کامل قطع کنم.چون نمیتونستم آینده ی مشترکی بااون دخترداشته باشم.
بیشتراز20باری ارتباط روقطع کردم ولی هرباربعدازچندهفته دوباره برمیگشتم.
به خاطردل تنگی و...!
بارآخری که تصمیم قطعی به کات کردن گرفتم دقیقاروزاربعین بود،یعنی 39روزپیش.کلااکانتم روحذف کردم وتاالآن هم به لطف خداموفق بودم وامیدوارم که روی عهدم بمونم.
این روزهابابت یه چیزی خودم روسرزنش میکنم."اگه به حرف خداگوش میدادم وازاول هم وارداین رابطه نمیشدم وبانامحرم گرم نمی گرفتم الان کلی فشارروحی وعذاب وجدان نداشتم."درطول روزمدت هابه اون دخترفکرمیکنم وحتی گاهی اشک میریزم ولی نمیتونم به اون رابطه برگردم چون هرچه زودتربایدتموم میشد.
اگه به حرف خداوندگوش میدادم وازاول واردرابطه نمیشدم،الان ذهنم آروم تربودومیتونستم باپاکی وآرامش بیشتری واردیک زندگی مشترک بشم.ولی الآن چی؟همش میترسم که حتی موقع ازدواج به اندازه ی یک درصدهم که شده بازاون دخترداخل قلبم باشه!
آره،ازخودم میترسم!
ازاین که هفتادِخودم روبتونم به همسرآیندم عرضه کنم،نه صدِخودم رو!
بگذریم.
نمیدونم چرادوست داریم که همه چیوخودمون تجربه کنیم.
وقتی باماشین راهی جاده ای میشیم،اگه ماشین های روبه روبه ماعلامت نشون بدن بیشترمراقبت میکنیم وبااحتیاط رانندگی میکنیم.چون منظورشون اینه که جلوترپلیس هست وممکنه جریمه بشیم.
ولی این همه آدم تجربه ی ناموفق داشتن وباشکست روبه روشدن،ولی بازهم دوست داریم مسیراون هاروبریم.
واقعا چرا؟!
حاصل دوبه علاوه ی دوهیچ وقت پنج نمیشه.
حاصل کاربد هم همیشه میشه حال بد!
حاصل شهوترانی میشه عقب موندن از زندگی.
حاصل خودت رومفتی مفتی دراختیاربقیه قراردادن میشه پشیمونی.
حاصل رفیق بازی بیش ازحدمیشه حسرت.
حاصل اعتیادمیشه بی اعتمادی.
حاصل کنترل نکردن خشم میشه پشیمونی.
حاصل یه شبه پولدارشدن میشه چوبه ی اعدام.
می بینی؟ افرادزیادی این هاروبه ماثابت کردن.فقط کافیه به اطرافت نگاه کنی.
22سالمه و وقتی 30 سالم بشه خداوندبهم نمیگه که علیرضاخب اوکی!دوباره برگردبه سن 22سالگی واشتباهات خودتوجبران کن!
نههههه!
خدابهم نمیگه که چون ازتصمیماتت ناراضی هستی توروبه گذشته برمی گردونم.اصلا!پس بایدبهترین تصمیم روبگیرم.تجربه ی دیگران به کنار،حتی بایدازتجربیات خودم هم استفاده کنم!
راستش دیگه فرصت آزمون وخطاندارم.فرصت اینوندارم که خیلی چیزهاروخودم تجربه کنم.
بایدبرم سمت آرامش وپاکی وخوش بختی.
بایدازالله❤️کمک بخوام چون خودم خیلی ضعیفم.
آره!من موفق میشم،مطمئنم.
یا رب
میدانم لحظات دل گرفتگیام
ثمره دل سپردن به غیر توست
فرمودی:
وَٱذۡكُرِ ٱسۡمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلۡ إِلَيۡهِ تَبۡتِيلاً
و نام خدا را یاد کن و به کلی از غیر او علاقه ببر و به او پرداز.
المزمل - ۸
پس دلم را از هر چه غیر توست خالی کن♥️