
مدتیه انگیزه خاصی دیگه برای نوشتن در ویرگول ندارم.
هرچقدر هم که کتاب میخونم احساس میکنم مطالب خیلی خاصی نداره که ارزش به اشتراک گذاشتن رو داشته باشه.
این مدت هم انقدر مشغله و جریانات مختلف داشتم که به تنها چیزی که فکر نمیکردم ویرگول بود!
تقریبا یه ماه پیش هم اولین دیت زندگیم رو رفتم!برای آشنایی...
ولی خب به نتیجه نرسید و اگه حس و حالشو داشتم تبدیلش میکنم به یه پادکست طنز ولی واقعی!
فقط پسرا در همین حد بدونن که وقتی تصمیم قطعی برای ازدواج می گیری،میفهمی که دخترا یکی از یکی از بقیه بدترن!
در واقع تو باید بین بد و بدتر یکیو انتخاب کنی.
بگذریم...همین دیشب یه کلیپی رو دیدم که واقعا منو به فکر فرو برد...
یه دختر جوونی که در ماشین نشسته بود از پیرمردی به صورت پنهانی فیلم گرفته بود و گویا پیرمرد هم مزاحمش بود.
دختره از پیرمرده میپرسه چرا میخوای اسم منو بدونی؟
پیرمرده میپرسه من خیلی بد تیپم؟
دختره میگه نه خوبی.
بعد پیرمرده آب از دهنش میفته و میگه خب شما هم خیلی خوشگلین و سیصد میدم و سوار ماشین میشم و ماچی میکنم و پیاده میشم!
از پیرمرد اصرار و از دختر انکار...
این کلیپ رو اگه آدم نگاه کنه کلی ممکنه بخنده ولی در اصل قضیه یکنکته مخوف داشت.
اون هم اینه که شهوت واقعا هیچ تهی نداره.
اون پیرمرد ظاهرا موجه بود و بیشتر از هفتاد سال میزد.
ولی در همین سن هم باز نمیتونست خودشو کنترل کنه.
هیچ چیزی مثل شهوت واقعا جنس پسر رو خوار و بی ارزش نمیکنه.
فقط شهوت میتونه کاری کنه که مدام رسیدن به آرزوهات رو عقب بندازی.
فقط شهوت باعث میشه که به چنان خفتی بیفتی که حاضر بشی از آبروت بگذری برای یه لحظه لذت.
واقعا مثل یه چاهیه که هرچی درش فرو بری بازم انتها نداره.
هوووف
اون پیرمرد حشری کلی درس بهم داد.
این که الآن اگه جلوی خودم رو نگیرم و به نفسم رو بدم روز به روز بیشتر سقوط میکنم.
این که شیطان تا آخرین لحظه در کمینه
حالا جدای از بحث مذهبی،یعنی اون پیرمرد با خودش فکر نمیکرد که با گفتن چنین حرفی چقدر من بی ارزش میشم؟