سفیرپاکی
خواندن ۵ دقیقه·۴ روز پیش

من و پسر هم جنس باز!

خیلی مردد بودم سر این که از تجربه ی چند ساعت پیشم داخل خیابون پست بذارم یا نه.از یه طرف با خودم میگفتم که چون من بدون سانسور حرف میزنم ممکنه این پست شایسته ی ویرگول نباشه و از اون طرفم گفتم حتی اگه حرفام به درد یه نوجوون یا جوون بخوره خودش خیلیه.

مطمعنم بین حرفام کلی مسخرم میکنین ولی مهم نیست خخخخ

من چون با بقیه زیاد شوخی میکنم جنبم خیلی بالاست فقط قضاوت کردن و ژست روشنفکری گرفتن خیلی اذیتم می‌کنه...خب بریم بینم چه خبر بوده...


امروز ظهر تصمیم گرفتم که برم بیرون.از یه طرف میخواستم ست تی شرت و شلوار بخرم برای این که ممکنه موقع عید مهمون بیاد خونمون و زشته که با شلوارک بیام جلوشون.ازون طرفم نیاز به خرید لوازم التحریر داشتم.ساعت سه ونیم به راه افتادم.لوازم ورزشی که توی ذهنم بود نشون کرده بودم تا وقتی بهش رسیدم نگاه کنم ببینم چه جنس هایی داره.ولی هرچی گشتم انگار غیب شده بود!عجیب شده بود.با خودم میگفتم شاید تعطیل کرده و از طرف دیگه هم میگفتم نکنه مسیر رو اشتباه اومده باشم.در کل چون روزه بودم حوصله نداشتم زیاد خیابون گردی کنم.رفتم داخل یه پارکی نشستم که نشستنم هم زیاد طول نکشید.چون صندلی هاش راحت نبودن و بدتر حوصله ی منو سر بردن.تصمیم گرفتم کمی پاساژ گردی کنم تا ببینم چه لباس هایی برای عید اومده.(هرچند کاملا مطمعن بودم که اون لباس ها به درد من نمیخورن چون خیلی سخت پسندم)مدتی هم به پاساژ گردی و ولگردی گذشت و لحظه شماری میکردم که ساعت به شیش برسه ولی مگه زمان میگذشت؟

در خیابون در حال رفتن بودم که ناگهان یه مرد حدودا ۳۵ ساله ای بهم گفت ببخشید میشه با هم قدم بزنیم؟

من در حد سه چهار ثانیه شوکه شدم و بعد بهش گفتم آره.صورتش کمی غلط انداز بود ولی با خودم گفتم لابد ازیناس که شکست عشقی چیزی خورده یا احساس تنهایی می‌کنه و میخواد با کسی کمی حرف بزنه.

چند قدمی باهاش برنداشته بودم که بهم گفت میای باهم دوست شیم؟

اصلا تعجب کردم ولی به روی خودم نیاوردم.هرچند کمی بهش مشکوک شدم ولی کنجکاوی و حماقت و ریلکس بودنم باعث شد بازم کشش بدم.گفتم اره.بعدش پرسید خونتون کجاست؟گفتم فلان جا.این سوال هارو که پرسید کمی ترسیدم ازش.راه که می‌رفت منم کمی عقب تر حرکت میکردم.بیشتر دنبال فرصت بودم که جیم بزنم.ولی باز با خودم گفتم ضایس بابا.توی این خیابون شلوغ مگه میخواد منو بخوره.بعد چند ثانیه برگشت گفت انگار مزاحمم؟گفتم نه کلا من آروم میرم.بعد خودشم شروع کرد آروم راه رفتن.ازم پرسید اسمت چیه؟خواستم یه اسم الکی بهش بدم و بگم که اسمم نیماست ولی یکهو با خودم گفتم نیما خیلی اسم سوسولی هست و ممکنه تحریک بشه که بهم تعرض کنه خخخخ برای همین اسم با ابهت خودم رو گفتم و یعنی علیرضا.

بعد بهم گفت من تورو قبلا هم چند دقیقه فلان جا دیدم وازت خوشم اومده.تو چی از من خوشت اومده؟

منم گفتم چرا بدم بیاد!

یعنی این سوال رو پرسید تا حدی مطمعن شدم که بابا این مریض جنسیه انگار.سریع شمارم رو ازم خواست و منم خواستم یه شماره الکی بدم ولی گفتم الآن مزاحم فلان شماره میشه و حق الناسه.

بعد یادم افتاد که یه خط غیر فعال دارم و اونو بهش دادم.بعدش هم گفتم می‌خوام برم خونه خونه مادر بزرگم و خوشحال شدم و خدانگهدار.

یعنی کل گفتگو و قدم زدنمون شاید پنج دقیقه هم طول نکشید و خیلی سریع پیچوندمش.میدونم الآن به خودتون میگین که آخه چطور سریع با یکی رفیق شدی و اونم با کسی که خودت اول می‌دونستی که قیافش مشکوک میزنه.راستش واقعا شوکه شده بودم.ازون طرفم خیابون به خاطر عید خیلییی شلوغ بود ولی در کل خداروشکر که سریع شناختمش و فهمیدم چکارس.

البته سریع هم نبود خخخخ

دیگه وقتی گفت تو چی از من خوشت اومده یا نه فهمیدم هم جنس بازه خخخخ

وااای چی بگم.واقعا تجربه جالب و تا حدی ترسناک بود.وقتی دیگه مسیرمو ازش جدا کردم مثل فیلم پلیسی ها پشت سرمو نگاه میکردم ببینم افتاده دنبالم یا نه.شانس مارو داشته باش.آخه از این زورم داشت که من سفید نیستم و پوستم تقریبا سبزس.ازون طرفم همین چند روز پیش موهامو کوتاه کردم و مثل سرباز صفرا شدم.طرف از چی من خوشش اومده بودخخخخخ

دهنش سرویس.

بچه ها کلا مراقب خودتون خیلی باشید.مریض جنسی به لطف فیلم های پورن و مسئولین خدوم خیلی زیاد شده.پسر دختر هم نداره.هممون باید مراقب خودمون باشیم که تجاوز نکنن بمون خخخخ

شاید باورتون نشه ولی جدیدا یه باندی در بعضی از شهر ها هست که پسر هارو میدزده و بعد بهشون تجاوز میکنن!ربطی به سن هم نداره.همین چند وقت پیش یه دانشجو رو دزدیده بودن و بهش تجاوز کرده بودن و رهاش کردن.

پسره هم کارش به تیمارستان کشید و....

حالا شاید بگین تو از کجا میدونی چنین باندی هست.

سوال جالبیه ولی اینو بدونین که یکی از فامیل هامون چند وقت پیش بهم گفت که حواسم باشه و اون فامیل هم از بچه های نیمه بالا بود خخخ

بگذریم من هشدار هامو دادم.

یاد چند وقت پیش افتادم که مادرم بهم گفت وقتی سوار اسنپ میشی عطر نزن.بذار از اسنپ که پیاده شدی بزن.با خودم گفتم ای بابا چی داره میگه این.ولی الآن که فکرشو میکنم حق داشت خخخ

دیگه از اسنپ هم میترسم واقعا.

جدای ازین پست بعضی دخترا رو میخونم که داخلش میگن ساعت فلان تنهایی رفتم بیرون یا با فلان پسر داخل خیابون و اونجا حرف زدم و....

بابا شما دیگه خیلی جرأت دارین.

چطور میتونین تو این اوضاع تنهایی بیرون برین.ما که پسریم بعضیا در کمینن که چیزمون کنن دیگه چه برسه به شما.اگه تو شهرای بزرگ هم هستین که باید بیشتر مراقب باشین.

بی خیال زیاد حرف نمی‌زنم.

گفتنی هارو گفتم.

شاید بعضی هاتون بگین که احتمالا اون پسره می‌خواسته فقط باهات حرف بزنه و احساس تنهایی داره.

از کجا قضاوتش کردی که هم جنس باز هست.ببینین قیافش واقعا خیلی مشکوک بود.ازون طرفم اصلا یه حدیث هست که میگه اگه در روزگاری زندگی می‌کنی که دروغ و فساد زیاد شده باید به مردم بد بین باشی!

در این زمونه باید محتاط بود واقعا.

اینم از شانس من.

به جای این که در و دافا بیان بهم شماره بدن یه نره غولی میخواد مخ منو بزنه که تجاوز کنه بم!

چی بگم والا.

آقا دیگه حرفام تموم شد.

خوشحال میشم آقایون اگه تجربه مشابهی داشتن تعریف کنن ههههه

بای

شکر که خدا هست?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید