داخل حرم دعاکردم که خدا شیاطین نفسانی وانسی رو ازم دور کنه ومطمعنم که به خاطر این دعااز خیلی از موقعیت های گناه دورمیشم ولی حقیقت اینه که شیطان هیچ طوره منو ول نمیکنه!
اصلا این خیال خامه که فکرکنم شیطان یه گوشه میشینه تامن باخیالی راحت خودسازی کنم ونمازبخونم وبرای آینده هدف بچینم!
نه اون خیلی زرنگه.شایدروزهای اول توبه زیادخودشو نشون نده ولی بعدا توی گوشت نجواهای زیادی میکنه...غم،غصه،ناامیدی و....
داخل حرم که بودم دعاکردم که خداگناهان منو ببخشه.یکهو یه صدای درونی بهم گفت که علیرضا تو تازه متولدشدی،دیگه حرف از گناهانت نزن،من همه چیو فراموش کردم و برو سمت هدف هات وساختن یه زندگی نو!
ولی این الهام درونی یه طورایی دلمو شکست.شاید خدا فراموش کنه گناهانم رو ولی خودم که فراموش نکردم!
واقعا چی به سرخودم آوردم...منی که نمازشب میخوندم وفقط نوحه گوش میدادم وصفای باطن خیلی خوبی داشتم یکهو به مرحله ای رسیدم که...شیطان لعنتی منو غورباقه پزکرد...میدونی غورباقه پزیعنی چی؟...یه غورباقه رواگه داخل قابلمه ی داغ بندازی و زیرشو روشن کنی سریع میپره وفرارمیکنه...امااگه اون غورباقه رو داخل قابلمه ی آب سرد بریزی و زیرشو کم کم گرم کنی،غورباقه اونقدر اونجا می مونه که آخرش می میره!
شیطان با مامذهبیا هم این طوری برخوردمیکنه...ازون اولش که نمیگه برو شماره بده وحرف های گناه آلود بزن و فیلم چیز ببین!
کم کم مارو وارد گناه میکنه.
اول میگه به بهونه کارفرهنگی بهش پیام بده...بعد میگه زیاد خشک نباش...استیکر...خب مگه چیه؟کمی شوخی کن...بهش محبت کن و بذار بفهمه که خشک نیستی و....
کم کم میرسونه مارو به جایی که دیگران رو به خاطرش سرزنش کردیم....واقعا دلم از خودم پره...ولی به خودم افتخار میکنم که هیچ وقت بیشتر از یکی دو هفته توی حالت گناه نموندم وباکمک اهل بیت توبه کردم...شاید هزار بار عهدمو شکوندم ولی ده هزار بار به خودم امید دادم(نوشته هام داخل ویرگول شاهده)...میتونستم کم بیارم...ولی باخودم میگفتم کم آوردن من یعنی نابودی زندگی هزاران بچه ای که در طول زندگیم ممکنه با اون ها سر وکار داشته باشم وهدایت من میشه هدایت هزاران نفر!
هرچند علت اصلی توبه هام آرامش خودم بود نه بقیه...من وجدانم سالمه...واقعا نمیتونم از گناه لذت ببرم...نمیتونم دوست دختر داشته باشم...نمیتونم توخیابون به دختری خیره شم...نمیتونم دروغ بگم...نمیتونم وجدانمو زیر پا بذارم و....
سرعتم کمه ولی مطمعنم که آخرش خوشبخت میشم...
«وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ»
پ.ن:روز اول پاکی