این رمان درباره خانواده تواچ و کسبوکار منحصربهفرد آنهاست. خانواده تواچ مغازهای با این شعار دارند: «آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.»، مغازه ایی برای ارائه مشاوره و خدمات لازم برای یک خودکشی موفق!
رمان در زمان و مکان نامشخصی در جریان است و آنچه به وضوح در داستان مشخص است، نا امیدی فراگیری است که از افراد عادی جامعه شروع شده و تا سران مملکتی و دولتی ادامه یافته است.
همه چیز در مغازه خودکشی و خانواده تواچ عالی است و تنها یک نقطه تاریک وجود دارد، آلن! فرزند کوچک خانواده که زیادی امیدوار است.
آقا و خانم تواچ از دست لبخندها و خوشبینیهای آلن به تنگ آمدهاند. خانواده تواچ نسلهای زیادی مغازه خودکشی را اداره کردهاند و تا به حال هیچکدام از آنها به زندگی امید نداشتهاند. حتی خواهر و برادر آلن به پدر و مادر خود اعتراض میکنند که: پس ما کِی میتوانیم خودکشی کنیم؟
در سراسر رمان، نویسنده با همدستی آلن مخاطب را به امیدوار بودن تشویق میکند. و به مخاطب اعلام میکند که زندگی با همه مشکلاتی که دارد، همچنان زیبا است. در واقع همه چیز به خود ما بستگی دارد.
.
.
.
اما
.
.
.
جملات پایانی کتاب در من احساس بازیچه بودن ایجاد کرد، ضربهای غیرقابل پیشبینی که همه آنچه را که در ذهن ساخته بودم را ویران کرد.
آلن به همه خیانت کرد!
.
.
ترجمه کتاب روان و دل نشین بود و چاپ کتاب هم عالی بود، به جز طرح روی جلدش که دوست نداشتم ( انگار دم دستی ترین طرحی رو که پیدا کردند رو گذاشتن روی جلد کتاب)، من چاپ پنجاهم کتاب رو دارم، با قیمت ۳۸ هزار تومن وجه رایج مملکت?.