بیایید همهگیری آینهی دق این روزهایامان را در دنیایی بدون تکنولوژی تصور کنیم. زمانی که اصلا تلفنهمراه اختراع نشده بود و حتی تلفنهای معمول هم به راحتی در دسترس عموم قرار نداشت. پزشکان و پرستاران باتوجه به محدودیتهایی که داشتند نباید از یک تلفن مشترک استفاده می کردند و علاوه بر این تعداد تلفنهای در دسترس عموم محدود بود و همان تعداد محدود باتوجه به محدودیتهای روز دنیا در دسترس همگان قرار نداشت. از آنجایی که پزشکان و پرستاران در خط مقدم مبارزه با کرونا بودند؛ از بیم دچار شدن خانوادههایاشان به این بیماری از آنها جدا میشدند و حتی الامکان تنهایی زندگی می کردند. این موضوع سبب میشد که امکان دیدن رو در روی عزیزاناشان از آنها صلب شود. حتی فکر کردن به این تصور برای کسانی که یکی از اعضای خانوادهاشان عضو کادر پزشکی نیست وحشتناک است؛ حال خود را جای مادران و پدران این عزیزان بگذارید، من که نمی توانم برای توصیف حالاشان واژهای پیدا کنم. امروزه با توجه به فراگیری این ویروس ناشناس و پلید، ما بسیار از یک دیگر دور شدهایم، اما این دور شدن به معنای دور شدن قلبهایامان نیست. شاید امروزه چیزهایی که در زندگیامان معمول بود؛ مثل در آغوش کشیدن عزیزانامان را از دست داده باشیم. شاید امروز دیگر نتوانیم بدون ترس و استرس روبهروی یک دیگر بنشینیم و دستان یک دیگر را بگیریم و باهم صحبت کنیم، اما هنوز عشق و محبت در دلهایامان زنده است. چه کسی فکرش را می کرد که دلامان برای همین لذتهای عادی و تقریبا تکراری لک بزند. در سالهای اخیر تلفنهمراه حائلی میان ما و بزرگترهایامان بوده است، اما اگر کسی ماشین زمان داشت و می توانست حداقل به پنج سال پیش بازگردد و حوادث زمان حال و جایگاه تلفن همراه را برای پیشینیان شرح دهد، چه کسی در باورش میگنجید که همین تلفنهمراه، پنج سال دیگر می تواند برای دقایقی هرچند کم غمهای بزرگ دلهای کوچکامان را تسکین بخشد. شاید بعضیهایامان در این روزها فقط چندکوچه باهم فاصله داشته باشیم اما انقدر یک دیگر را کم دیدهایم که گویی فاصلهامان یک دنیا شد. من هم باورم نمی شد که یک روز، همین تلفنهمراه و همین تماس تصویری بتواند فاصلهی یک دنیایی ما را کم کند، اما نحوهی زندگیامان به صورت اجبارگونهای تغییر کرده است و حتی تجربهی عاشق شدن دور و نزدیک را نصیبامان کرده است. نفرتهایامان جایش را به لذتهای جدیدی داده است. منی که تا چند ماه پیش از هنذفری و گرههایش بیزار بودم و همیشه بهانهای برای استفاده نکردن از آن را داشتم، امروزه از ترس بیماری و آلودگی ناشی از آن از ایربادها استفاده میکنم. پدربزرگ و مادربزرگم از بیم آنکه تماس تصویری عمویِ دکترم را از دست بدهند، بیشتر اوقات آنلاین هستند و به نظرم علت آنلاین بودن همیشگی ما و انتظار کشیدنهایامان را بهتر درک می کنند و حداقلش این است که کمی فاصله نسلهایامان کمتر شده است. استفاده از ساعتهای هوشمند اگرچه هنوز به صورت جدی جایش را در خانوادهی ما باز نکرده است، اما می تواند برای پزشکان و پرستاران و خانوادههاشان ابزار مناسبی باشد. در این دنیا همیشه دلها و چشمهایی هستند که نگران ما باشند. حال اگر بگوییم خانوادههای کادر پزشکی، ذره ذره وجودشان در خط مقدم کرونا است، سخن گزافی نگفتهایم. پزشکان و پرستاران با توجه به شرایط کاریشان دائما به تلفن همراهاشان دسترسی ندارند. آنها غالبا خسته و پریشان از مرگ هموطنانامان هستند، اما یک پیام ساده و عکس دختر بچه 6 سالهاشان روی ساعتاشان دلهای خسته و تنگاشان را گرمی می بخشد؛ همچنین دلهای پریشان خانوادههایاشان را با پاسخ آنها التیام مییابد. اگرچه جای خالی این تکنولوژی ارزشمند روی دستان پدربزرگها و مادربزرگهایامان در این روزهای کرونایی خالی است، اما اگر استفاده میکردند و زمانی که فشار خوناشان به ناحیهی هشدار می رسید، پیامی از این ابزار هوشمند دریافت می کردیم شاید می توانستیم عزیزانامان را قبل از اینکه اتفاق بدی برایاشان بیافتد نجات دهیم. چه باور پدربزرگان و مادربزرگانامان بشود و چه باروشان نشود، تکنولوژی که روزی موجب دوری ما از آنها شده بود، امروز رابط قلبهای خسته و سردامان شده و حتی میتواند در مواقع بحرانی و خطرناک جان فرشتگان زندگیامان را حفظ کند.