behrooz_71
behrooz_71
خواندن ۸ دقیقه·۳ ماه پیش

تحلیل فیلم Intouchables

این یک سال اخیر من خیلی فیلم روانشناسی نگاه میکنم، روز به روز هم با یک عینک جدید به این قضیه نگاه میکنم.


بگذریم، فیلم ابتدا با دو شخصیت متفاوت شروع شده که تقریبا میشه گفت مثل خیلی از فیلم های دیگه از جمله faceoff و fight club و خیلی از فیلم های دیگه شخصیت خیر و شر وجود داره که هر دو طرف به همدیگه وابسته هستند.

دریس در این لحظه وقتی میبینه یکی جلو پارکینگ وایساده با گوشی صحبت میکنه و فیلیپ هم از طرفی گفت: همسایه اس، فکر میکنه جاپارک اونه، سریعاً از ماشین پیاده شد و رفت با راننده خودرو درگیر شد. امین امر باعث شد فیلیپ حس خوبی بگیره، درواقع فیلیپ در حد و شأن خودش نمیدید که با افراد متخلف برخورد داشته باشه ولی از اینکه یه آدمی مثل دریس میتونه باهاش برخورد کنه، حس خوبی گرفت. درواقع فیلیپ به یک آدم با دل و جرعت نیاز داشت.

در این بخش دوست فیلیپ داره نصیحتش میکنه که مواظب باش این شخصی که به عنوان پرستار تو هست 6 ماهه از زندان آزاد شده و یک دزد جواهراته، مواظب باشد اون خیلی بی رحمه و از حرفا (از همین حرفا آدمای مثبت می زنن از جمله پدر مادرا و آدمای ضعیف ترسو)

در جواب فیلیپ بهش گفت من همینو میخوام، که بهم ترحم نشه، مثلاً اون همیشه گوشی میده دستم (منظور اینه یادش میره که من معلول هستم)

اتفاقا خیلی جالب بود که داشت به دریس میگفت بهم اسمارتیز بده، و دریسدر جواب گفت: باید تکون بخوری تا بهت اسمارتیز بدم. یعنی حتی احساس نمیکرد که پرستار طرفه، دقیقاً عین یک رفیق باهاش رفتار می کرد بدون هیچ ترحمی. نشان از اینه که فیلیپ کلا از آدمای مترحم خوشش نمیاد، درواقع احتیاج به یه نفر داشت اونو سالم ببینه، نه از روی ترحم. جالب اینجاست وایبی که من از دریس گرفتم این بود که این آدم حتی غریزه جنسی اش رو هم حتی پنهان نمیکرد (مثل خیلیای دیگه فیلم بازی نمیکرد، به قول قول خودمون نایس گای نبود، روراست بود، چیزی که خیلیا این دوره زمونه نیستن) و برای فیلیپ که اعضای بدنش فلج بود، خیلی جذاب بود. درواقع فیلم داره اشاره می کنه به آدمایی که همه چی دارن، پول، خونه ماشین، انواع خدمتکار و آشپز، ولی یه آدمی که بتونه اینا رو ببینه رو ندارن، حتی فیلم اشاره به این هم داره که سنین پایین انقدر تلاش می کنیم پول دربیاریم ولی در پیری دنبال یه شخص میگردیم که جوانی اونو ببینیم. همونطور که گفتم فیلم دقیقاً داره خیر و شر رو نشون می ده. معمولاً خیر برای دیگرون زندگی میکنه و شر برای خودش زندگی میکنه.

اگر توجه کرده باشید، فیلیپ کلی نامه های نخونده و باز نکرده از النور (معشوقه اش) نگه می داشت، زن خدمتگذار به دریس گفته بود که فیلیپ با نامه نگاری به معشوقه اش در ارتباطه. این نشان ترس از روبرو شدن فیلیپ با کسی که دوستش داشت که احتمالا به دلیل اعتماد به نفس ضعیف فیلیپ بنا بر معلول بودنشه بوده و همین امر باعث شده طرف از دایره امنش خارج نشه.

تو رستوران فیلیپ از دریس خواست تخم مرغی رو که دزدیده برگردونه، خیلی جالب بود که می دونست اون دزدیده و بازم استخدامش کرد. قدرت تحلیل این یه مورد رو ندارم. شاید منظور اینه آدمایی که خود واقعی هستند، هرچند خطا هم می کنند، ببخشید.


فیلیپ زمانی که داشت متن نامه رو به زن خدمتکارش میگفت، دریس همش میگفت: چرا شش ماهه برای معشوقه ات نامه می نویسی؟!؟! (اینا تماما علائم ضعف اعتماد به نفس و ترس فیلیپه) وقتی دریس بهش گفت باید بهش زنگ بزنی!!! فیلیپ گفت من کارم تو نوشتن خوبه!! باز هم نشان از دایره امنه یک انسانه! آخرش هم دریس با النور تماس گرفت و گوشی رو داد دست فیلیپ!!! اینجا دقیقا نقطه ای هست که وجود یه آدم تو زندگیت باعث میشه تورو با ترس هات روبرو کنه. (هرچند اعتقاد من اینه که سریعاً خود واقعیتون رو درون خودتون پیدا کنید، وگرنه باید در دیگرون دنبالش بگردید.!!!)

ایوان برای تولد هر سال تمام اعضای فامیل فیلیپ رو دعوت می کنه، فیلیپ میگفت: اونا هر سال میان ببینن من زنده ام یا نه؟! و من هم وانمود می کنم قافلگیر شدم. این دقیقاً زندگی یه آدمیه که دائما در حال فیلم بازی کردنه و اطرافیانش هم همین هستن.

دختربچه­ای که فیلیپ از پرورشگاه اورده بود و نگهداری میکرد و خیلی هم عصیانگر بود، از دست دوست پسرش ناراحت بود و از دریس میخواست بره با دوست پسرش سباستین صحبت کنه، این دقیقا نشان از اینه که در نهایت خیلی از آدما برای کمک در حل مشکلاتشون به امثال دریس رو میارن چون واقعا خود واقعیشونن.

جالب تر اینکه جشن تولد فیلیپ هر ساله با موسیقی کلاسیک و خیلی آروم بود، این سری دریس اومد و با گذاشتن یه موسیقی هیجانی هم خودش حرفه ای رقصید و هم با صدای بلند گفت: یالا جشن تولد فیلیپه برقصید... که این امر باعث خوشحالی فیلیپ شد. در این اگر ببینین متوجه می شید رفتار تمام اون خانم هایی که با دریس میونه خوبی نداشتن، این سری خیلی حس خوبی ازش می گرفتن. چون هرچی بود خود واقعیش بود. یه نکته اساسی: پرستار بعدی فیلیپ که لباس پرستاری تنش کرده بود و باعث خشم فیلیپ شده بود، مورد تایید فیلیپ نبود، بخاطر اینکه آدمی بود که فیلم بازی میکرد، حتی وقتی فیلیپ تقاضای سیگار کرد ازش، پرستاره گفت: من دیگه نمیکشم، چند روزه ترک کردم، تو هم باید ترک کنی چون برای ریه هات و تنفست خوب نیست.

دریس توی سالن تئاتر به فیلیپ گفت: مردهای شمالی زیاد مشروب میخورن و زناشونو کتک میزنن، حداقل النور خیالش راحته که دست بزن نداری!!! درواقع دید باز دریس آدم واقع نگریه، صرفا نگرش منفی نداره، که البته آخرای فیلم هم وقتی رفته بود برای استخدام، در رزومه خود نوشته بود آدم واقع نگریه!!

دریس یه مادر داره که وضع مادی آنچنان جالبی نداره، ولی کنترل گر هم نیست، کار میکنه زحمت میکشه و خرج و مخارج زندگیشو درمیاره، از دست پسرش دریس هم خیلی شاکیه، احتمالا بخاطر خلاف و دزدی و زندان و ... توی فیلم دیدید که مادرش اونو از خونه بیرون کرد.

ببینین من لحظه به لحظه فیلم رو دارم میبرم جلو و همه اش با عکس. بسیار بسیار فیلم لذتبخشیه.

فیلیپ از رستوران سریعاً بلند شد و به ایوان گفت بریم، در حین اینکه داشت از در رستوران خارج می شد النور داشت وارد می شد، با اصرار ایوان بر اینکه ساعت هنوز 6 نشده، صبر کن شاید النور اومد!!! بازم فیلیپ موافقت نکرد. نشان از عجول بودن فیلیپه!! عجول بودن خیلی از ماها چنین مواقعی ممکنه احساس ضایع شدن بکنیم و همون لحظه میتونه لحظه موفقیت ما باشه.

دریس با نقاشی­ای که کشید 11هزار یورو از فیلیپ گرفت، فیلیپ بهش گفت استعداد خاصی در نقاشی داری و باید ادامه بدی. اگر توجه کرده باشید ابتدای فیلم، وقتی فیلیپ و دریس تو نمایشگاه نقاشی بودن، فیلیپ در جواب اینکه هنر چرا ارزش داره، گفت تنها چیزیه که باقی می مونه، و واقعا هم همینه، آدم بی هنر، هیچی نداره، هیچی!!!

وقتی برادر دریس اومد خونه فیلیپ و باعث شد که از پرستاری انصراف بده و بره، فیلیپ میونه خوبی با پرستارای جدید استخدام شده نداشت، حتی وقتی یه شب از نفس نفس زدن در واکی تاکی، پرستار جدید اومد تو اتاقش، ازش می پرسید که: حوله خیس بیارم؟ آب بیارم؟ و فقط فیلیپ میگفت: تنهام بذار!!! فیلیپ دقیقاً به شخصی احتیاج داشت درکش بکنه، درد کشیدن روح رو حس کنه، نه صرفاً درد فیزیکی یا فلج بودن رو، احتیاج به شخصی داشت که سریعاً براش حوله خیس بیاره نه اینکه ازش بپرسه چی بیارم؟!!!!

فیلمنامه خیلی احساسی و جذاب نوشته شده، چجوری یک شخص (دریس) که در سطح ضعیف جامعه قرار دارد، چه بسا سیاه پوست هم بود، به دنبال این بود که فقط نامه اش رو امضاء کنه که به اداره کار اعلام کنه دنبال کار می گشته ولی پیدا نمیکرده تا بتونه حقوق بیکاری بگیره، چگونه این شخص اینقدر استعداد بالایی داشت؟ چگونه در دل یک شخص پولدار با ثروت فوق العاده بالایی قرار گرفت و شد پرستار اون؟

زیباترین لحظه فیلم همینجاست
زیباترین لحظه فیلم همینجاست

نمیدونم با دیدن این صحنه ها چه حسی بهتون دست میده، ولی من قطعاً بغضم می گیره، انگار یه چیزی از درون داره فوران میکنه، میخواد بجوشه، میخواد حرف بزنه، به نظرم ما هممون یک دریس درون داریم، که سرکوبش کردیم، دریس نماد خود واقعیه، نماد یک انسان با غرایز کاملاً واقعی، دریس دقیقاً یعنی کسی که مادر کنترل گر نداشت و حتی بارها اونو رها کرد. دریس یعنی وقتی یه نفر جلوی درب پارکینگ پارک میکنه بری باهاش برخورد کنی نه اینکه از ترس از بین رفتن آبرو یا شخصیت این کارو نکنی. دریس یعنی یه انسان کامل در عین حال انعطاف­پذیر و در حال رشد. دریس یعنی یه شخصی که بودنش کنارت تورو بی پروا می کنه. دریس یعنی صداقت، یعنی صبوری ....

فرق نمیکنه، رفیقتون باشه یا حس درونیتون، باید این دریس رو زنده کنید.

به قول یکی از نویسندگان ویرگول، فیلم های مفهومی رو هرچقدر هم اسپویل کنی، اتفاقی نمی افته، چون هر موقع نگاه کنی یه نکته جدید از داخل پیدا میکنی! اون فیلم همیشه همیشه تازگی داره.

به امید اینکه همه ما دریس درون خود را زنده کنیم.

بدرود

فیلماعتماد نفستحلیل فیلمزندگیروانشناسی
تا انسان هست از هوش مصنوعی استفاده و حمایت نخواهم کرد سفرباز، کمپر، امنیت و شبکه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید