برای اولین بار گوشی را نه برای بازی کردن که برای عکاسی از من گرفت. میچرخید لا به لای درختهای بهارزده و عکس میگرفت. نشسته بودم روی تل کوچکی از خاک نمزده از باران به تماشایش. ششساله پسرک، یکهو آمد و این عکس را نشانم داد. گفت شبیه آتش شده نه؟ پدرسوخته شاخهای کاج را گذاشته بود روی چوبهای هرسشده کاجی رونده و قاب را جوری بسته بود که شبیه آتش به نظر برسد. بیشتر شبیه به آتشی گرافیکی. شبیه به ایموجی آتش.