تأسيس سازمان و تدوين ايدئولوژی
در سال ۱۳۴۴، دوازده سال پس از كودتاي ۲۸ مرداد و ۲ سال پس از سركوب خونين قيام پانزده خرداد، سه تن از اعضاي سابق جبهه ملي دوم و نهضت آزادي، تصميم گرفتند در مبارزه عليه رژيم شاه، سازماني با مشي مسلحانه به وجود آورند. محمد حنيفنژاد (۲۶ ساله) مهندس كشاورزي، سعيد محسن (۲۶ ساله) مهندس راه و ساختمان و عبدالرضا نيكبين رودسري (۲۳ ساله) دانشجوي رياضي كه تحصيلات دانشگاهي خود را نيمه تمام گذارده بود هسته اوليه گروه را تشكيل داد و يك سال بعد علياصغر بديعزادگان (۲۵ ساله) مهندس شيمي به اين جمع پيوست. اين افراد با آنكه شخصا مذهبي بودند و نسبت به عقايد و رفتار مذهبي خويش توجه و حساسيت داشتند اما از نظر سياسي و ايدئولوژيك يك پرورشيافته جبههملي و نهضت آزادي بودند.
مهندس بازرگان، خود نيز بعدها تأكيد كرد كه مجاهدين خلق «فرزندان نهضت آزادي» هستند و مباني فكري و تعليمات اوليه آن مأخوذ از بحثها و كتابهاي وي و نهضت آزادي بوده است.
اولين محصول برنامه مطالعاتي گروه تدوين كتاب «شناخت» بود. متد ديالكتيك ماركسيستي با تغيير نام به اصول شناسايي ديناميك به عنوان اصول علمي پذيرفته شده بود. ماترياليسم ديالكتيك و ماترياليسم تاريخي، مفاد اصلي اين كتاب را تشكيل ميداد. اين كتاب توسط حسين روحاني نوشته شده بود.
مهمترين جزوه آموزشي سياسي با عنوان «مبارزه چيست» به قلم عبدالرضا نيكبين بود كه در آن تعاليم ماركسيستی بر مفاهيم مذهبي انطباق داده شده بود. كتاب «تكامل» به قلم علي ميهندوست و كتاب «راه انبيا» به قلم حنيفنژاد نيز به همين سبك، مضامين ماركسيستي با تركيب برخي مفاهيم مذهبي را دربر داشتند.
- تغییر ایدوئولوژی
ساعت يك و سي دقيقه بامداد روز ۱۵ ارديبهشت ۱۳۵۲ حادثهاي سرنوشتساز در تاريخ سازمان مجاهدين خلق به وقوع پيوست. تقي شهرام، يكي از اعضاي زنداني سازمان به اتفاق حسين عزتي كمرهاي، زنداني عضو گروه ماركسيستي ستاره سرخ همراه با ستوانيكم شهرباني اميرحسين احمديان چاشمي، كه در زندان ساري خدمت ميكرد و جذب تقي شهرام شده بود، از زندان جديدالتأسيس و مدرن ساري فرار كردند. تقي شهرام در جريان ضربه شهريور ۵۰ دستگير و به ده سال زندان محكوم شده بود.
شهرام از خانوادهاي نسبتا مرفه و غيرمذهبي برخاسته بود. در دانشگاه با عليرضا زمرديان و محمد حياتي آشنا شده بود و تحت تأثير همانان به مذهب و مبارزه گرايش پيدا كرده بود. وي پيش از ورود به سازمان با يكي از اعضاي چريكهاي فدايي خلق ارتباط داشت.
شهرام در زندان قصر با افشاني از محكومان چريكهاي فدايي خلق و عليرضا شكوهي رهبر گروه ستاره سرخ و حسين عزتي عضو آن گروه آشنا شد و معلومات ماركسيستي خود را نزد آنان تكميل كرد. بعضي از اعضاي قديمي سازمان ميگفتند شايد از سوي ساواك تعمدي در كار بوده كه عزتي را با شهرام همراه كنند. شهرام در زندان تمام مسائل را زير نظر گرفت و اشخاص را شناسايي كرد و به بالاترين رتبه سازماني رسيد. در زمان فرار تقي شهرام، سازمان زير ضربات گسترده ساواك قرار گرفته بود و رهبري سازمان عمدتا بر دوش رضا رضايي بود.
مدتي بعد از اين ماجرا، در نيمه شب ۲۵ خرداد ۱۳۵۲، رضا رضايي در خانه يكي از سمپاتهاي سازمان، بنام مهدي تقوايي مشغول خوردن شام بود كه ماموران ساواك زنگ خانه را به صدا درآوردند. آنان براي دستگيري تقوايي آمده بودند و از حضور رضا در آن خانه بيخبر بودند. اما رضا رضايي به سرعت خود را به پشت بام رساند و از آنجا به كوچه پريد و زير يك اتومبيل مخفي شد و سرانجام به تصوّر اينكه مأموران او را يافتهاند با شليك گلوله به سر خود، به زندگي خويش پايان داد.
پس از رضا رضايي سازمان داراي سه شاخه سياسي، نظامي و كارگري بود كه هر يك به ترتيب توسط تقي شهرام، بهرام آرام و مجيد شريف واقفي اداره ميشد. تقي شهرام با كمك بهرام آرام و برخي ديگر از كادرهاي سازمان كوشيد تا سيطره كامل بر تشكيلات بيابد و براي نجات سازمان از دوگانگي ايدئولوژيك اقدام كند. در اين راه پس از تصفيه فيزيكي شريف واقفي و صمديه لباف، مركزيت سازمان كه رسما ماركسيست شده بودند در جهت تغيير ايدئولوژي ساير اعضا و اعلام رسمي آن، برنامههاي خود را پيگرفتند.
- مواضع سازمان بعد انقلاب جمهوری اسلامی
سازمان در ماههاي اول پس از پيروزي انقلاب از امام خميني با تعابيري چون «امام مجاهد اعظم»، «قائد پرافتخار»، «مجاهد آگاه» و.... ياد مينمود. اما در عمل مواضعي مخالف مواضع ايشان داشت. امام خميني (ره) با توجه به اينكه بدنه اصلي ارتش، از فرزندان مسلمان ملت تشكيل شده بود و به استثناي عدهاي از فرماندهان، ارتش در كنار ملت قرار گرفته بود، همواره از ارتش حمايت ميكرد. اما گروههاي چپ، شعار «انحلال ارتش» را سر داده بودند و سازمان عليرغم اينكه به ظاهر خود را مطيع امام قلمداد ميكرد، همراه با ديگر گروههاي چپ، خواهان انحلال ارتش بود.
اين روش منافقانه البته ديري نپائيد. بويژه پس از آنكه رهبري روحانيت و موقعيت آن در انقلاب تثبيت شد، سازمان با شعار مبارزه با «ارتجاع» تمامي نيروهاي كارآمد و مجرّب روحانيت بويژه آيتالله دكتر بهشتي، آيتالله خامنهاي، آيتالله رفسنجاني و... را زير فشار تهمت و ناسزا و حملههاي ناجوانمردانه تبليغاتي گرفت. از همينجا بخش عظيم مردم ايران از سازمان فاصله گرفتند، كار به جايي رسيد كه سازمان رسما اعلام كرد كه تضاد اصلياش با امپرياليسم آمريكا نيست، بلكه با ارتجاع حاكم است.
جديترين تاكتيك سازمان، براي آمادهسازي زمينه براندازي جمهوري اسلامي و در دست گرفتن قدرت، «خط نفوذ» بود. به گفته آقاي هاشمي رفسنجاني «مجاهدين خلق، سالها به عنوان نيروي خودي در ميان مبارزان مسلمان بودند و از وضع و موقعيت افراد و راه وصول به نهادهاي مهم اطلاعات كامل و دقيق داشتند.»
در چنان شرايطي و در غياب يك نهاد امنيتي متشكل برخاسته از انقلاب، برخي از اعضاي سازمان توانستند با بهرهگيري از ارتباطات قديمي خود با برخي مقامات دولت موقت، نهضت آزادي و تني چند از روحانيان متنفذ آن سالها، در درون بعضي از مراكز حساس سياسي و قضايي مانند وزارت كشور، نخست وزيري، دادستاني، دادگاه انقلاب، نيروهاي نظامي و انتظامي و حتي حزب جمهوري اسلامي رخنه نمايند.
همزمان سازمان به توسعه تشكيلاتي خود در سطح گستردهاي دست زد و درصدد برآمد يك نيروي شبه نظامي يا ارتش خصوصي از هواداران و اعضاي خود تشكيل و سازمان دهد.
در نخستين روزهاي پس از پيروزي، نفوذ سازمان در دادگاههاي انقلاب چندان وضوحي نداشت. عجيب اين بود كه با وجود تأكيدات مكرر امام خميني( رحمت الله عليه ) بر عدم شتاب در مجازات بازداشتشدگان و تأكيد بر عفو و ارفاق به متهمان، بعضا حوادث غيرقابل توجيهي اتفاق ميافتاد. علي رضواني، عضو سابقهدار سازمان كه بعدها از آن كناره گرفت در اين باره ميگويد: «برخي از آن اعدامهاي اوليه به ظاهر به اسم جمهوري اسلامي تمام شد در حالي كه در باطن كساني از همه سازمانها ازجمله سازمان مجاهدين خلق جزء آن دادگاهها بودند كه عناصر رژيم گذشته را گاهي حتي مخفيانه اعدام ميكردند». اين نمونهاي از عملكرد خشونتبار و منافقانه سازمان، پس از پيروزي انقلاب بود.
كمكم سازمان به اتكاي اعضا و هواداراني كه پيدا كرده بود و به اتكاي سلاحها و مهماتي كه در شرايط خاص پس از پيروزي انقلاب جمعآوري نموده بودند، مخالفت خود را با نظام جمهوري اسلامي به بهانههاي مختلف روز به روز علنيتر و آشكارتر ساخت بهويژه پس از كشف ماجراي جاسوسي محمدرضا سعادتي عضو مركزيت سازمان و دستگيري وي در حين ارائه اطلاعات طبقهبندي شده به مأمور امنيتي شوروي.
با انتخاب بنيصدر به رياست جمهوري، سازمان براي تشديد تضاد دروني حاكميت و مقابله با امام با استفاده از بنيصدر به همكاري نزديك با او پرداخت. بنيصدر نيز كه براي حذف ياران امام به نيروي منسجم و تشكيلاتي احتياج داشت به آنان روي خوش نشان داد. در فاصله پيروزي انقلاب تا انتخاب اولين رئيس جمهور، يعني در فاصله كمتر از يكسال در دو انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي و مجلس شورا، كانديداهاي سازمان حتي نفر اول سازمان، يعني مسعود رجوي نتوانستند موفق شوند. در انتخابات مجلس كانديداي سازمان نتوانست به مجلس راه يابد با اينكه همه گروههاي چپ و راست از حزب توده و چريكهاي فدايي خلق تا نهضت آزادي از او حمايت كرده بودند. اين براي سازماني كه رسيدن به «قدرت» هدف اول آن بود فاجعهبار بود. اما سازمان كه براي رسيدن به قدرت عجله داشت نميتوانست صبر كند تا در چرخه حوادث و تحولات آزاد و دمكراتيك و با راي مردم نصيبي از قدرت ببرد. سازمان مجاهدين خلق براي به قدرت رسيدن تنها يك راه و يك وسيله ميشناخت و آن «خشونت» و «اسلحه» بود.
بنابراين پس از يك دوره تقريبا دوساله از اوايل سال ۶۰، در زماني كه كشور در التهاب جنگ و بيثباتي ميسوخت، قدرت و اسلحه خود را به ميان آوردند. در طول دو سال پس از پيروزي انقلاب، هر روز و در هر كجاي ايران، همراه با ديگر گروههاي ضد انقلاب تشنجآفريني كردند؛ در روزنامهها و نشرياتشان به افراد، مسئولان و نهادهاي انقلاب فحاشي كردند و تهمت زدند و رهبران و مسئولان مردم با صبر و حوصله آنان را تحمل كردند تا بلكه كار به خشونت نكشد. در اين دو سال سازمان با برنامهريزي و نقشه اقدام به ايجاد خانههاي تيمي متعدد كرده بود و خود را براي براندازي آماده كرده بود. با اينكه مسئولان كم كم از برنامههاي سازمان مطلع شده بودند، با اين حال براي حفظ حقوق مدني و قانوني آنها، دادستاني انقلاب در تاريخ ۱۹/۱/۶۰ در اطلاعيهاي ده مادهاي خطاب به همه احزاب و گروهها از آنان خواست رهبران خود را رسما معرفي نمايند، نشاني دفاتر خود را بدهند و اگر اسلحه و مهمات در اختيار دارند، تحويل دهند.
سازمان با مظلومنمايي همراه با تهديد، از پذيرفتن درخواستهاي دادستاني سرباز زد.
روزنامه مجاهد، ارگان سازمان مجاهدين خلق، در تحليلي بر اطلاعيه دادستاني از قول مسعود رجوي نوشت : «... وقتي به جنگ داخلي تن ميدهيم كه...براي «انقلابيون» كمترين ريسك را داشته باشد...». در زماني كه كشور با حمله همه جانبه دشمن خارجي (صدام) روبرو و بخش عظيمي از خاك ميهن در اشغال بود، مسعود رجوي از جنگ داخلي دم ميزد. در روز دهم ارديبهشت ۱۳۶۰، امام خميني (ره) بر اساس سنت حكيمانه و هميشگي خود، گروههاي مسلح از جمله مجاهدين را نصيحت كرد كه به آغوش ملت بازگردند و اسلحه خود را تحويل دهند. در پاسخ به نصايح پدرانه امام؛ سازمان در نامهاي مشحون از مظلومنمايي و دروغپردازي با لحني تهديدآميز از ايشان درخواست ملاقات كرد. اما پاسخ امام چنين بود كه اگر سازمان به قوانين كشور احترام بگذارد و اسلحه خود را تحويل دهد، خود ايشان به ملاقات اعضاي سازمان خواهد رفت.
- ترورهای منتسب
سازمان مجاهدین، با ورود به فاز مسلحانه و برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، به اقدامات تروریستی روی آورد. این سازمان علاوه بر ترورهای کور و بیهدف مردم بیگناه کوچه و بازار، شخصیتهای سیاسی و مسئولان نظام را نیز ترور میکرد. در 6 تیر 1360 آیتالله سید علی خامنهای در مسجد ابوذر تهران، هدف سوءقصد عوامل سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت و مجروح شد. روز بعد در 7 تیر 1360، سازمان، در عملیاتی تروریستی، با گذاردن بمب در ساختمان حزب جمهوری اسلامی در تهران، آیتالله بهشتی و 72 تن از یاران امام خمینی را به شهادت رساند. در 14 مرداد 1360 دکتر حسن آیت نماینده مجلس خبرگان و نماینده مجلس شورای ملی و عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، به دست افراد سازمان مجاهدین ترور شد. این سازمان در 8 شهریور همین سال، در فاجعه تروریستی دیگری، با انفجار بمب در ساختمان نخستوزیری، محمدعلی رجائی رئیسجمهور و محمدجواد باهنر نخستوزیر را ترور کرده و به شهادت رساند. در 7 مهر 1360 سید عبدالکریم هاشمینژاد دبیر حزب جمهوری اسلامی استان خراسان، به دست یکی از اعضای سازمان، ترور شد. همچنین در 30 آذر 1360 آیتالله عبدالحسین دستغیب امام جمعهٔ شیراز، بر اثر انفجار بمب، به شهادت رسید که سازمان مجاهدین مسئولیت این حادثه و ترور را بر عهده گرفت.
- نقش سازمان در جنگ تحمیلی
پس از فرار بنیصدر و رجوی به پاریس، شورایی موسوم به "شورای ملی مقاومت" با شرکت شماری از گروههای مخالف جمهوری اسلامی همانند حزب دمکرات کُردستان، جبههٔ دمکراتیک ملی ایران، شورای متعهد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاههای ایران، سازمان اتحاد برای آزادی کار، کانون توحیدی اصناف، سازمان اقامه (و بعدها حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیهٔ کمونیستهای ایران و سازمان چریکهای فدایی خلق) تشکیل شد.طبق میثاقی که به امضای اعضای شورا رسید، بنیصدر رئیسجمهور و رجوی نخستوزیر نظام جمهوری دمکراتیک اسلامی معرفی شدند؛ البته شماری از گروههای چپ عضو شورا به لفظ اسلامی در عنوان این نظام اعتراض کردند، ولی سازمان این وعده را داد که طی دو سه ماه، جمهوری اسلامی بهسرعت سرنگون خواهد شد و گروههای معترض میتوانند اعتراضات خود را در مجلس مؤسسان قانون اساسی مطرح کنند.دیدار مسعود رجوی با طارقعزیز معاون نخستوزیر عراق، در پاریس بود. در این دیدار که به گزارش رادیو بغداد، در روز یکشنبه 9 ژانویه 1983 (19 دی 1361) انجام شده است، دو طرف بر لزوم حلوفصل مسالمتآمیز اختلافات دو کشور تأکید کردند و در مورد به اصطلاح صلح به توافق رسیدند. رجوی در این دیدار، ایران را مسئول تداوم جنگ معرفی کرد. همچنین، طارقعزیز از جانب صدام حسین از رجوی برای دیدار از عراق دعوت کرد.بیتردید دیدار مسعود رجوی با یکی از مقامات عالیرتبهٔ حکومت متجاوز بعثی عراق، در داخل شورای ملی مقاومت که گروههای عضو آن لااقل داعیهٔ میهنپرستی داشتند، واکنشهایی را در پی داشت؛ به همین دلیل بهتدریج سیر جدایی گروههای مختلف از شورای ملی مقاومت آغاز شد که مهمترین مورد آن جدایی بنیصدر در فروردین 1363 بود؛ بسیاری از گروههای جداشده از شورا، اقتدار مطلق سازمان و رجوی را مهمترین عامل خروج (یا به بیانی دیگر اخراج) خود از این شورا اعلام کردند و بنابراین، در واقع شورای به اصطلاح ملی مقاومت در عمل به بنبست رسید و به فرجام نامیمونی مبتلا شد و کار آن در نهایت، به تشتت و انشعاب گروههای مختلف از آن انجامید.
مسعود رجوی در 17 خرداد 1365 با این بهانه که دولت فرانسه وی را تحت فشار قرار داده است (دولت ژاک شیراک، رجوی را به دلیل توجه نکردن به قوانین داخلی و امنیتی فرانسه، از این کشور اخراج کرد) و به دنبال امضای معاهدهای در پاریس با طارق عزیز، به بغداد رفت.
پس از ورود وی، نیروهای سازمان در قرارگاههای تشکیلاتی در عراق، سازماندهی شده و با حمایت ارتش این کشور سلسله عملیاتهایی را در طول جبهههای شمالی جنگ اجرا کردند.
سران سازمان از همکاری با حکومت بعث عراق این اهداف را دنبال میکردند: از آنجا که عراق مرزهای زمینی طولانیای با ایران دارد، پس بهترین و آسانترین راه برای نفوذ عناصر سازمان به ایران به شمار میآمد؛ علاوه بر این، سازمان میتوانست با استفاده از کمکهای مالی و تسلیحاتی فراوان عراق، توان مبارزاتی خود در برابر جمهوری اسلامی را تا حد زیادی افزایش دهد. ناگفته پیداست که دولت عراق نیز به خوبی میدانست که میتواند با استفاده از عناصر و هواداران سازمان در ایران، اقدام به اجرای عملیاتهای خرابکارانه، کسب اطلاع از اوضاع داخلی ایران و ترور شخصیتهای تأثیرگذار کرده و در نهایت اراده، پشتیبانی و مشارکت عمومی در جنگ را در بین ایرانیان تضعیف کند. این امر به خودی خود میتواند دلیلی بسیار مناسب برای حمایت همهجانبهٔ صدام حسین از حضور مجاهدین در عراق و عملیاتهای ضد ایرانی آنان باشد.
در واقع استقرار مرکزیت سازمان در عراق و تلاش صدام برای بهرهبرداری مستقیم از قابلیتهای نیروهای سازمان، مصادف با دورانی بود که توازن جنگ به نفع ایران تغییر کرده بود. بنابراین، حمایتهای بیدریغ صدام از اقدامات سازمان به خوبی در این چارچوب معنا پیدا میکند؛ چند ماه قبل از ورود رجوی به عراق، نیروهای ایرانی توانسته بودند در عملیات والفجر 8 (شروع 20 بهمن 1364)، و پس از 75 روز نبرد شدید، شبهجزیرهٔ فاو در 90 کیلومتری جنوب شرقی بصره را به تصرف خود درآورند. با اجرای این عملیات که علاوه بر نمایاندن ناتوانی دفاعی عراق، نشاندهندهٔ توانمندیهای نیروهای ایرانی در امر تهاجم و پدافند بود، برتری نظامی عراق، از میان رفت و توازن نظامی به سود ایران تغییر یافت. البته این پیروزی، موجبات افزایش فشارهای بینالمللی بر ایران و افزایش حمایتهای منطقهای از صدام را نیز فراهم ساخت.
در این میان سازمان مجاهدین خلق میتوانست در قالب نیرویی کمکی، تا حدودی برطرفکنندهٔ ضعفهای نظامی عراق در آن مقطع باشد و از این دیدگاه نیز میتوان دلایل استقبال سردمداران بعثی از ورود و استقرار رجوی در عراق و حمایتهای مادی و نظامی صدام از تحرکات ضد ایرانی سازمان را مورد بررسی قرار داد. البته پرواضح است که دستگاههای اطلاعاتی عراق، به خوبی از پیشینهٔ تاریخی و مبارزات سازمان با حکومت پهلوی، توان تشکیلاتی، تجربهٔ رزمی و همچنین فراوانی تعداد اعضای فعال سازمان (در مقایسه با دیگر گروههای مخالف ایرانی) آگاهی داشتند و بر همین اساس، صدام سازمان را مهرهای قابل اعتماد و کارآمد برای دستیابی به اهداف ماشین جنگی خود میپنداشت؛ افزون بر این دور از ذهن نیست که حکومت صدام بهرهبرداری تبلیغاتی از نام سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی را نیز مدنظر خود قرار داده باشد. با وجود این شاید مهمترین عاملی که موجب شد سازمان سرنوشت خود را با حکومت عراق پیوند دهد این بود که سران سازمان تصور میکردند سرنوشت نظام جمهوری اسلامی با جنگ گره خورده است و با توجه به تمایل نداشتن ابرقدرتها به پیروزی ایران، در نهایت حکومت صدام در این جنگ بازنده نخواهد بود، بنابراین، سازمان برای براندازی نظام جمهوری اسلامی که آن را هدف اصلی میدانست، به طور رسمی و علنی در کنار صدام قرار گفت. رجوی تأکید داشت که از طریق مرزهای عراق به دنبال آزادسازی کشور خود (یعنی ایران) است؛ در واقع سازمان در این مقطع، با اتخاذ استراتژی جنگ جبههیی یا آزادیبخش درصدد بود تا ضمن کسب حمایت خارجی و استفاده از فرصت جنگ ایران و عراق، زمینههای دستیابی سریع خود به قدرت را فراهم کند. (همان) در این مقطع نیز سازمان، در تحلیل خود دچار اشتباه شد و تمایل نداشتن ابرقدرتها به بازنده شدن عراق را به حتمی بودن شکست جمهوری اسلامی و در نهایت سرنگونی آن تعبیر کرد.
پس از ورود رجوی به عراق، نیروهای نظامی سازمان سلسله عملیاتهایی را در طول نوار مرزی ایران با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق علیه نیروهای ایران در مناطقی مانند سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه و ارتفاعات کرمانشاه اجرا کردند. در این عملیاتها تلفات جانی و تسلیحاتی فراوانی به برخی یگانها و پایگاههای پراکندهٔ نیروهای نظامی ایران وارد شد. بر اساس آمار، این عملیاتها برای سازمان یک موفقیت محسوب میشد و با طراحی و خواست ارتش عراق و در قالب برنامههای جنگی حکومت صدام سیر صعودی داشت (محمد درودیان، آغاز تا پایان، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، چاپ پانزدهم، 1389، ص 276).
سازمان به ویژه پس از استقرار مرکزیت آن در عراق، به شیوههای گوناگون دولت بعثی عراق را برای دستیابی به اهدافش یاری میکرد، که از جمله فعالیتها و خدمات سازمان به عراق میتوان به این موارد اشاره کرد: اجرای عملیاتهای خرابکاری و ترور در داخل ایران به ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی ایران؛ جاسوسی از فعالیتهای نظامی ایران؛ به راه انداختن تبلیغات و شایعات ضد ایرانی از طریق رادیوی این سازمان در عراق به منظور تضعیف اراده و کاهش حمایت عمومی از جبهههای نبرد؛ شنود مکالمات بیسیمی و تلفنی نیروهای ایرانی؛ ارائهٔ اطلاعات ارزشمندی دربارهٔ تأسیسات نظامی و اقتصادی ایران به سازمانهای اطلاعاتی عراق و در مواردی درگیری مستقیم و حمله به نیروهای ایرانی در جبهههای جن
فاطمه علی نژاد
استاد علی اکبر حسنوند