محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

سه دسته تقسیم بندی مشاهیر تاریخ تخت فولاد

هنگامی که به مشاهیر تخت فولاد نظری می اندازیم متوجه می شویم که می توانیم آن ها را به سه دسته تاریخی تقسیم نماییم:

دوره اول

مشاهیری هستند که حول محور دوران صفویه شکل گرفته اند آن ها عمدتا قله هایی از فضائل هستند و در یک کلام می توانیم بگوییم شخصیت هایی جامع هستند. حکمت در آن زمان به معنای بهره گیری از شئون مختلف دانش بوده است و این معارف به یکدیگر اتصال داشته و آن شخص با داشتن فضائل بسیار همچون چشمه ای جوشان بوده است که علمش به صورت طبیعی سرازیر می شده و سایرین از آن بهره می بردند.

خوانساری ها، خاتون آبادی ها و فاضلان از جمله این بزرگان هستند.

این فضا تا سال های بعد از صفویه هم ادامه دارد و این نگاه سنت وار به مجموعه حکمت اسلامی توسط مشاهیر میراث دار صفویه نز در مکتب اصفهان دنبال می شود. آقامحمدبیدآبادی و شاگردان او در این دسته قرار می گیرند.

تکیه خاتون آبادی در سرزمین تخت فولاد متعلق به دوره صفوی
تکیه خاتون آبادی در سرزمین تخت فولاد متعلق به دوره صفوی


دوره دوم

از حدود 150 سال پیش شروع می شود و نقطه ثقل آن دوران مشروطه است. در این دوران مشاهیر بیشتر مطرح هستند که رویایی در سر دارند. آن ها توانسته اند رویای خود را به هر مقداری جلو ببرند. البته ممکن است آنان نیز در این دوره جامع فضائل و علوم باشند و تخصص های گوناگون داشته باشند اما شهرت امروز آنان برای ما در امروز توفیق شان در یک مجرا بوده است. ماجرایی که به صورت رویا و آرزو در ذهن آنان حک شده و شخص رسالت و آرمان خود را محقق کردن آن می داند.

یک نفر می خواهد برای اصفهان تولید و پارجه ملی بیاورد. دیگری می خواهد برق بیاورد. یکی به دنبال نابوی بی سوادی استو آن یکی نگران عقب ماندگی مسلمانان است و عده ای هم به دنبال رویای نابودی استبداد هستند و آرزوی فلبی بسیاری از بزرگان هم کوتاه کردن دست استعمار از بلاد مسلمین است. در هر مورد هم مثال هایی در سرزمین غنی از مشاهیر تخت فولاد موجود است.

لازم به توضیح نیست که در پی اتصال ایرانیان با مدرنیته، آن روحیه اصلی مدرن در میان نخبگان درخشید. جوهر مدرنیته عبارت است از تصرف و میل به تسلط. هنگامی که شخص رویایی را در ذهن می پروراند و عزم کسب آن آرزو می کند، حدی از سلطه گری و میل به تسلز بر آن سوژه را دارد. این روحیه کلی در فضای مدرن مدام در حال تقویت است و به نوعی از پایه های این عصر به حساب می آید.

گلستان شهدای اصفهان قسمتی از تخت فولاد است
گلستان شهدای اصفهان قسمتی از تخت فولاد است


دوره سوم

دوره مربوط به انقلاب اسلامی است و از دهه پنجاه شروع می شود و با درخشش چهره های گلستان شهدا ادامه می یابد. در این دوران ویژگی شاخص بزرگان آن است که در قلب و جان به دنبال رویای گرفتن جهان هستند. این اندیشه متناسب با اقتضائات آن زمان، در آن دوران خاص بسیار فروزان می شود و به برخی شخصیت ها حتی کسانی که تحصیلات مرسوم عالی هم ندارند، حیات ویژه ای می دهد. این اندیشه نقش بزرگی در بلندقامت شدن این افراد دارد.

رویای تسلط بر جهان و اصلاح عمومی آن و نابودی کفر و ظلم، امری است که ریشه اصلی در قرآن دارد زیرا خداوند وعده داده است که حق بر باطل پیروز و رانجام جهان با مومنین حقیقی است. از طرفی این رویکرد اصلی با گرایش مارکسیستی هم تلفیق شده است. دقت داشته باشید که تا آن زمان تمام جنبش های ضد استمعاری دنیا به نحوی تحت تاثیر اندیشه های چپ بوده است و فضای حاکم بر کل مبارزات جهان این چنین بوده است. تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و حتی بعد از آن هم نمونه های فراوانی از تحرکات چپ در جای جای دنیا دیده می شود که در کشورهای مسلمان هم نمونه های فراوانی دارد.

مبارزان ایرانی هم بهترین سابقه ها و موفقیت ها را در جهاد دارند از کلیت این فضا بیگانه نبودند. البته هنگامی که آن ها در ایران حکومت را به دست می گیرند به دلیل فضای سنتی خود کمتر میل به خود انتقادی دارند و در ادامه نمی توانند مشغل بازبینی خود و رویکردهایشان شوند.

انقلاب اسلامی دقیقا آن مقطعی است که دین عزم سیاست می کند به حدی که عالمان دینی، امور را در دست گیرند و انسان انقلابی کسی است که با اراده عزم رسیدن به اهداف الهی می کند. او اهداف خود را عمیقا حق می پندارد و حق پنداری افکار را در حدی می داند که همراهی تمام دنیا با آن را مطلوب و نقطه نهایی می داند. این روحیه بنیادینی است که در سیمای بسیاری از شهدا به خصوص جوانان پرشور آن دیده می شود و در عمل و نوشته های آنان رگه هایش دبده می شود.

به نظر می رسد انسان برخواسته از عالم سنت به دنیا و سرنوشت نهایی آن متواضعانه تر عمل می کند. این اندیشه که بگوییم پایان جهان، ظهور امام مهدی است پس ما دست از عمل سیاسی برداریم، قطعا جاهلانه است اما این روحیه که انتظار را طوری تعریف کنیم که دیگر ماموریتی بر حضرت مهدی نماند هم مطابق با سنت نیست. در معنای واقعی مهدویت نهایتا مشکلات بشر بدون حضور شخص امام حل نمی شود. اگر چه تلاش سیاسی برای برطرف کردن مشکلات لازم است اما در نهایت شیعه در تاریخ خود می دانسته که آن گره اصلی و عظیم بدون حضور معصوم باز نمی شود.

گزاره «تا شرک و ظلم هست، مبارزه هست» جمله ای صحیح و بدیهی است و مومن پیوسته با بدی ها پیکار می کند اما گزاره «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» چندان مطابق با روح سنت نیست زیرا اساسا انسان در سنت خود را مسلط بر تاریخ و پایان آن نمی داند و متواضع تر از آن است که کل عالم را سوژه خود کند و چنین بی پایان، رویاپردازی کند. نابودی کل بدی ها اگر چه حس خوبی است اما َشیعه می داند که تغییر دهنده کل معادلات هستی نیست و این مشخصا عقاید مارکس بود که گفت به عنوان تغییردهنده در روند تاریخ باید به میدان آمد. شیعه در تاریخ خود نه بیکار نشسته و نه قرار است کل دنیا را به صورت ایده وار ذهن خود، اصلاح کند. شیعه ترکیبی از درک مواقف تاریخی و حوالت ها و در عین حال اقدام و عمل بوده است. این نگاه که اصیل تر از رویای کسب جهان بوده، نه کسی را دچار رکود می کند و نه مومنان را دچار توهم و اضطراب می کند و در نهایت این دیدگاه تاریخی صحیح و معتدل به مومنان می گوید که هر کس بر سر جای خود و به اندازه رستگاری می تواند مفید و موثر باشد.

رویامشاهیر
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید