بچه که بودم هیچ دوستی نداشتم!
همیشه تنها بودم و کسی محلم نمیزاشت. منم از جمع دوری میکردم،تو مدرسه همیشه منو افسرده صدا میکردند.
تا اینکه تو اومدی!
اومدی و جلوی همه بچه ها وایستادی که بهم نگن افسرده! تا بهشون بفهمونی که من افسرده نیستم.. بهشون بفهمونی که من دختر آرومی ام.
همه ترو دوست داشتن..باهات رفیق میشدن ولی منو ترو که باهم میدیدن به تو هم نگاه بدی میکردن. ولی تو همیشه از اینکه با من بودی لذت میبردی! خنده هات قشنگ ترین خنده های دنیا بود. یادته؟!
من نقاشیم خوب بود تو نویسندگیت.
سرکلاس انشاء هامو تو مینوشتی و نقاشی هاتو من میکشیدم. یه بار بهم گفتی قشنگ ترین چیز تو دنیارو نقاشی کنم، منم لبخندتو کشیدم!
تو هم زیبا ترین چیز توی دنیا موهای فرفری مو توصیف کردی...
عاشق نارنج بودی. همیشه بو میکردیشو و با لبخند بهم میگفتی:
_نگاه کن چقد قشنگه!
شاید خنده دار باشه ولی گاهی اوقات به نارنج توی دستات حسودی میکردم.
ما مکمل همدیگه ایم:)
یادت باشه اگه بری من نصف دومم گم میشه!
پس همیشه پیشم بمون میوه نارنجم:)
«عطرنارنـج?»
نویسندهـ:نغمهاردشیری(?????????)
کپیبدوناسموهشتکنویسندهحرام!