ویرگول
ورودثبت نام
نسترن پیریان
نسترن پیریاننوشتن، اولین راه برای درمان!
نسترن پیریان
نسترن پیریان
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

کج نشین، راست بگو!

زنعمو می‌گه کج بشین، ولی راست بگو!

خب باشه، من در حالی که کج نشستم، دارم تلاش می‌کنم راست بگم. 
همه چیزو.

راستش امیدی به تو و خنده‌های فردا ندارم. تا بوده حال نزار بوده، غم بوده، اشک بوده و گریه بوده... 
این روزا اصلاً انگار دلیلی برای خوشحالی پیدا نمی‌کنم. 
دیشب که می‌خواستم بخوابم، قبلش یه بلیط گرفتم و رفتم دورامو زدم. 
وسط جیغ و دادای گلبولای سفیدم و اعتراضای کبد چاق و معده‌ی سوراخ سوراخ شدم، یه نوری ما بین دریچه‌های قلبم بود که می‌گفت خوشحالی رو اینجا باید پیدا کنی، نه اون بیرون! 
خندم می‌گرفت و می‌گفتم: ای زبون بسته‌ی بی‌هویت، تو چی می‌گی؟ 
مسافرت که تموم شد، به حرفاش فکر کردم و دیدم راست می‌گفت. خب، اعتراف کردن به حقیقت حرفی که مسخره‌ش کردی سخته! 
اما کج نشستم تا راست بگم. 
از امروز به خودم قول دادم بدوم دنبال فهمیدن خودم و حال خوبم رو با جیرینگ و جیرنگ النگوها و دوست داشتن آدما و ماشین فلان و فلان و خونه‌ی بزرگِ کجا و کجا به دست نیارم!

بعدم فهمیدم اون نوره بی‌هویت نیست، نوره منم؛ یه منه قوی‌تر، بیناتر و با تجربه‌تر. 
اصلاً شاید طبق گفته‌ها، نور و صدای قلب ما همون دست خداست! 
کسی چه می‌دونه؟ 
من می‌گم هر جا حس کردی خدا هست، تو هم باش.

با اجازتون دیگه حرفام تموم شد. می‌خوام راست بشینم.

راستدروغ
۱۱
۶
نسترن پیریان
نسترن پیریان
نوشتن، اولین راه برای درمان!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید