تا حالا شده به خودتون بیاید و ببینید چند ساعت تو اینستاگرام غرق بودید و نفهمیدید کی شب صبح شده؟ من خودم از اون آدمایی بودم که یه وقتایی میدیدم ساعت ها گذشته و هنوز دارم از استوری این یکی میرم ریلز اون یکی. انگار مغزم خودش یه زندگی دوم پیدا کرده بود! ولی وقتی اینستاگرام رو دیاکتیو کردم، انگار یه جرقهای تو ذهنم روشن شد که آره، واقعاً اعتیاد داشتی!
این روزا دیگه اینستاگرام فقط یه شبکه اجتماعی نیست، یه جور “همراه همیشگی” شده واسه خیلیا. از نسل ما گرفته تا مامان بزرگا! چند روز پیش با یه خانوم ۶۰ ساله صحبت میکردم که کلی از اینستا گله داشت. میگفت هر شب تا ساعت ۲، ۳ صبح با آدمای مختلف چت میکنه و حرف میزنه و حتی نذر کرده که بتونه استفاده از اینستا رو کم کنه! اینجا بود که فهمیدم این مسئله فقط یه جوونبازی نیست، یه چیز خیلی فراتره.
حالا تصور کنید یه خانوم ۶۰ ساله که شاید تو اون سالها اینستاگرام رو اصلا نمیشناخته، الان اینقدر تو این دنیای مجازی غرق شده که نذر میکنه تا بتونه کمتر ازش استفاده کنه! این یعنی چی؟ یعنی این برنامه به قدری جذابه که حواسمونو از همه چی پرت میکنه، از زندگی واقعی مون، از روابطمون، از خودمون.
خود من که طی چند سال اخیر یه افت شدید تو تمرکزم دیدم. قبلنا میتونستم ساعتها کتاب بخونم یا به یه پادکست طولانی گوش بدم، ولی بعد از مدتی دیدم دیگه نمیشه. مغزم عادت کرده بود به اون ویدیوهای کوتاه، استوریای رنگ و لعاب دار و ریلزهای هیجانی اینستاگرام. انگار یه جایزه مغزمو به چیزای کوتاه و لحظهای عادت داده بود. وقتی اینستاگرام رو ترک کردم، چند هفته طول کشید تا دوباره بتونم کتاب بخونم یا پادکستای طولانی گوش کنم، مثل این بود که یه عضلهی ذهنی باید دوباره قدرت بگیره.
آیا باید اینستاگرام رو کاملا کنار بذاریم؟ نه لزوماً. اما حتما باید یه کنترل رویش داشته باشیم. چند تا پیشنهاد ساده:
اینستاگرام میتونه یه ابزار فوقالعاده باشه، اما فقط وقتی که ما کنترلش رو داشته باشیم. نذارید این برنامه شما رو کنترل کنه و زمانی که باید صرف زندگی واقعیتون و روابطتون کنید رو ازتون بگیره. یه بار امتحان کنید، شاید مثل من یه نفس آرامش بکشید و حس کنید مغزتون دوباره داره کار خودش رو به درستی انجام میده. مغزمون که یه ابزار فوقالعادهست، چرا باید بشه مثل یه ماشین بیهدفی که فقط اسکرول میکنه؟!