ویرگول
ورودثبت نام
Aida
Aidaانگار مُعَلَقَم تو یه هاله پر از درد.
Aida
Aida
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

17

اگه بخوام از سالی که گذشت حرف بزنم، باید بگم سالی نبود که بتونم به راحتی اون رو فراموش کنم. دردهایی که تو شونزده‌سالگی تحمل کردم، مثل زخم‌هایی عمیق در جانم باقی موندند. تو این سال، آدم‌های زیادی از کنارم رفتند؛ اون هایی که می‌گفتم متفاوتن، اون هایی که به نظر می‌رسید فراتر از اونچه هستند که دیگران می‌بینند.

یادمه که می‌گفتند حسادت، ویژگیه زشتیه و من افتخار می‌کردم که از اون دورم و اطرافم از آدم‌های حسود خالیه. اما در کمال ناباوری، با واقعیتی مواجه شدم که نشون داد یک آدم حسود می‌تونه تا چه حد ویرانگر باشه، یا یک انسان بی‌احساس می‌تونه چه آسیب‌هایی به روح بقیه بزنه.

اما اسفند برای منن متفاوت بود. تو این ماه، تونستم از باتلاق شونزده‌سالگی بیرون بیام و دوباره به آیدای قدیم تبدیل بشم. با این حال، ذهنم انگار دست‌بردار نیست؛ نمی‌دونم کی از این حجم از افکار و خزعبلاتی که خودم بر اون ها دامن زدم، تهی میشه . اما می‌دونم که روزی این ذهن ویران من منفجر خواهد شد و آیدا، تو اون روز حرف هاش رو، با اشک‌ از گودال سیاه وجودش بیرون میریزه.

در نهایت، من خودم رو باور کردم؛ با تمام خوبی‌ها و بدی‌ها، زشتی‌ها و زیبایی‌ها. و این موضوع هیجانی شیرین بر دلم میندازه.البته که خیلی ها در این باور کردنه نقش داشتن و ممنونم ازشون.


پ.ن: جدیداً از نوشته هام خوشم نمیاد.

پ.ن: راستش فقط میخواستم برا روز تولدم یه چی پست کنم و مهم نبود چی میتونیه باشه.

باور
۴۲
۵۷
Aida
Aida
انگار مُعَلَقَم تو یه هاله پر از درد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید