ویرگول
ورودثبت نام
الهه بیابانی آرانی
الهه بیابانی آرانی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

چالش کتابخوانی طاقچه

سلام :)

چالش کتابخوانی تیرماهِ داغ، با موضوع کتابی که برنده شدن را بلد است، انتخاب من «پیرمرد و دریا» برنده ی جایزه ی پولیتزر، اثر ارنست همینگوی بود.

انتشارات پَر با ترجمه ی بهزاد جنت سرای نمین، این کتاب را چاپ کرده که به نظرم ترجمه ی روان و خوبی داشت و قابل درک بود پس این ترجمه رو پیشنهاد میکنم :)

کتاب در مورد پیرمرد ماهیگیری بود که هدف اصلی زندگی اش را ماهی گیری و صید در دریا میدانست، شخصیت پیرمرد با تمام زوایای آن ملموس و قابل درک بود همانطور که نویسنده ی کتاب در مورد اثر خود می گوید : من کوشش کردم در داستانم یک پیرمرد واقعی، یک پسر بچه ی واقعی ، یک دریای واقعی، یک ماهی واقعی و یک کوسه ماهی واقعی خلق نمایم و هر کدام از اینها به قدری خوب و حقیقی از کار درآمدند که هر کدام میتوانند به معنای چیز های مختلفی باشند.»

پیر مرد داستان، سانتیاگو، نماد صبر، امید، قدرت، تلاش و تسلیم نشدن بود، چند جای داستان توقع داشتم به خودش بگوید دیگر کافیست ، عطایش را به لقایش بخشیدم، اما او با تسلیم شدن بیگانه بود. پیر مرد در جایی از داستان در تاریکی دریا به خود میگوید: امید نداشتن احمقانه است، علاوه بر این فکر میکنم گناهه، به گناه فکر نکن.

اما همین شخصیت هم دلبسته می شود، او به صید و دریا دلبسته بود ، به پسرکی که از بچگی کنار او صید میکرده دل بسته بود و مدام در تنهایی هایش او را به یاد می آورد و از او میگفت، برای من پسرک نماد دلگرمی بود. به نظرم هر انسانی دلبسته است، هر کس به چیزی یا به کسی و همین دلبستگی منجر به امید می شود.

پیرمرد از جایی فقط مشغول تحسین و پرستشِ نجابت و ویژگی های منحصر به فرد ماهی شد در واقع انگار شیفته و دلبسته ی او نیز شده بود، احساس کردم ماهی را شبیه به خود میدانست با همان سماجت ها و پافشاری هایش.

او به خودش قول داده بود که قبل ار مرگش بزرگترین ماهی زندگی اش را صید کند ولی در آخر داستان پشیمان شد، برای خودش و ماهی متاسف شد و شاید بتوان این پشیمانی را برای چنان شخصیتی یک شکست قلمداد کرد، من این داستان را دوست داشتم ، داستانی در مورد شکست، امید و تلاش بی وقفه ، شاید گاهی باید تسلیم شد، پیر مرد به این نتیجه رسید که اگر زود تر طناب را رها کرده بود و بیخیال آن ماهی زیبا شده بود الان هر دوی آنها وضعیت بهتری داشتند اما با این حال او بزرگترین ماهی زندگی اش را صید کرد گرچه تمام آن خوراک کوسه ها شد، هر مسیری در دنیا همینطور با پیروزی و شکست در آمیخته است برای هر پیروزی بهایی هست گاهی سبک گاهی سنگین.

علاوه بر شخصیت پردازی عالی ، توصیفات خیلی عالی داشت در حدی که در حین خواندن کتاب در جایی که دست پیرمرد مجروح شده بود و طناب در دستانش بود ، من دستانم را مشت، و چهره ام را جمع میکردم.

این کتاب را به کسانیکه جای قهرمانی صبور، پر تلاش و امیدوار در کتابخانه ی ذهنشان خالیست و با داستان کوتاه رابطه ی خوبی دارند پیشنهاد میکنم. همچنین به کسانی که فلسفی اندیشیدن را دوست دارند.

https://virgool.io/p/egpvaqoxhxmk/%C2%AB%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%C2%BB%D8%B1%D8%A7%D8%A7%D8%B2%D8%B7%D8%A7%D9%82%DA%86%D9%87%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AFhttps://taaghche.com/book/32728



داستان کوتاهپیرمرد دریاپیشنهاد کتابچالش کتابخوانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید