استراتژیهای ژنریک (کلان) به سه دسته کلی تقسیم میشوند:
در این متن به طور خلاصه به معرفی ۳ استراتژی نوظهور میپردازیم
منظور از صمیمیت با مشتری، در اینجا خوشرفتاری کارکنان با مشتریان نیست و موضوع چیز دیگری است. وقتی که کاتالوگ یا وبسایت شرکتها را میخوانیم، برخی از عنوان «محصولات ما Our Products» استفاده کردهاند و برخی دیگر عنوان «راهکارهای ما Our Solutions» را به کار بردهاند. در حالت اول که شرکت ما «محصول» ارائه میکند، میگوییم که ما یک یا چند محصول با ویژگیهای مشخص داریم و انتظار داریم که هر کس این محصول به دردش میخورد آن را بخرد. اما در حالت دوم که شرکت ما «راهکار» ارائه میکند، محصول مشخصی وجود ندارد و مشتری چالش خود را مطرح میکند و ما برای چالش مشتری راه حل پیدا میکنیم.
استراتژی صمیمت با مشتری یعنی این که ما Solution Provider باشیم.
مزیتهای رقابتی پایدار در این استراتژی شامل موارد زیر است:
این استراتژی در محیط پرتلاطم و ناپایدار خیلی خوب جواب میدهد. فلسفه کلی و ابزار اصلی این استراتژی انطباق سریع و حداکثری با دگرگونیهای محیطی است.
سطوج مختلف چابکی به ترتیب شامل موارد زیر است:
یکی از مزیتهای رقابتی در این استراتژی داشتن سازمان بزرگِ کوچک است. سازمان بزرگِ کوچک یک سازمان است که از گروههای خودگردان کوچک تشکیل شده است. این گروههای کوچک خودگردان هم از مزیت سهولت ورود به بازار برخوردارند و هم موانع خروج کمی دارند.
این سازمانها معمولاً یک رصدخانهی تغییرات هم دارند که برای آنها مزیت سیگنال ایجاد میکند. یعنی این سازمانها از این مزیت برخوردارند که زودتر از سایر رقبا از تغییرات بازار آگاه میشوند و میتوانند دست به اقدام بزنند.
مزیتهای رقابتی پایدار در این استراتژی شامل موارد زیر است:
در تصویر بالا، محور افقی سطح نیاز به همانگی را نشان میدهد و محور عمودی نشاندهندهی سطح ماژولاریتی است.
سطح ماژولاریتی: تنوع محصولات و مستقل بودن محصولات از یکدیگر تعینکننده سطح ماژولاریتی هستند. مثلا دیجیکالا سطح ماژولاریتی خیلی بالایی دارد؛ چون محصولات خیلی متنوعی دارد که کاملاً از هم مستقل هستند و ربطی به هم ندارند.
سطح نیاز به هماهنگی: این شاخص نشاندهنده این است که چقدر باید بین محصولات هماهنگی ایجاد شود.
مطابق شکل بالا، وقتی سطح ماژولاریتی زیاد و سطح نیاز به هماهنگی کم است، بازار آزاد مناسبترین مدل حکمرانی است. یعنی بازاری که که در آن مشتری محصولات مورد نیازش را از تأمین کنندگان مستقل و ناهماهنگ در یک بازار باز و رقابتی خریداری می کند. به این بازار آزاد در دنیای دیجیتال Market Place گفته میشود. مثل دیجیکالا که در آن فروشندگان مختلف کالاهای خود را به صورت مستقل به خریداران میفروشند.
وقتی ماژولاریتی کم و سطح نیاز به هماهنگی نیز کم است. مدیریت بر زنجیره تأمین مناسبترین رویکرد است. مثلاً زنجیره تأمین فولاد را در نظر بگیرید که از تعداد معدودی ماژول تشکیل شده است: معدن، گندلهسازی، فولادسازی، ریختهگری، نورد. این ماژولهای کم نیاز به هماهنگی زیادی هم ندارند و تأمینکنندگان مستقل هستند. در این حالت مدیریت بر زنجیره تأمین رویکرد مناسبی است.
وقتی ماژولاریتی کم باشد، ولی سطح نیاز به هماهنگی زیاد باشد، سازماندهی درون شرکت بهترین رویکرد است.
اما وقتی هم ماژولاریتی زیاد و هم سطح نیاز به هماهنگی بالا باشد، اکوسیستم (که در فضای دیجیتال به آن پلتفرم گفته میشود) سازگارترین رویکرد است. App Store و اسنپ مثالهایی از پلتفرمها هستند. مشتریان و تأمینکنندهها در پلتفرم با هم مرتبط میشوند. در یک پلتفرم علاوه بر حضور مشتری و تأمینکننده، حضور مکملها نیز ضروری است.
مکملها نقض خیلی مهمی در پلتفرم دارند. مکملها جذابیت ایجاد میکنند. مثلاً فرض کنید پلتفرمی در حوزه کاشی و سرامیک داریم، در این صورت یک مکل خوب ممکن است یک سیستم هوش مصنوعی باشد که وقتی از خانه عکس و فیلم میگیریم، بتواند تصویر هر مدل کاشی و سرامیک را به صورت مجازی روی دیوارها و کف خانهها نمایش دهد.
برای شروع پلتفرم، یکی از تحلیلها، تحلیل مرغ و تخممرغ است. این تحلیل تعیین میکند که اول باید کدام طرف پلتفرم را جذب کنیم؛ تأمینکننده یا مشتری؟ تحلیل مرغ و تخم مرغ صد و چند سوال دارد که با پاسخ دادن به آنها موضوع تحلیل میشود.