ویرگول
ورودثبت نام
محمدرضا نساجان
محمدرضا نساجان
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

فرار از نقطه اتلاف ها !

دوران سختي بود .اما ارزشش را داشت .حالا خودم مدير خودم هستم نه شخص ديگري .ديگر قرار نيست جا بزنم و باز درگير شوم .ذهنم آرام است. بااينكه جامعه و زندگي به وجود آمده اند تا مانع اي سر راه من باشند ؛خيالم راحت است كه تمام تلاش خود را خواهم كرد و بهترين خودم خواهم بود چون فرار كرده ام .

در مقاله قبلي (نقطه اتلاف ،خطرناك تر از هر چيز) با اين شاهكار مغز آشنا شديم .و فكر كنم هممون فهميديم كه چه كسي ، پشت پرده زحمت ساعت ها كتاب انگيزشي خوندن ،تلاش و برنامه ريزي كردن را به باد ميده .و متاسفانه اگر كنترل نشه؛ همين زايده ذهن توان نابودي همه زندگيمان را هم خواهد داشت .

چرخه تباهي نقطه اتلاف ها
چرخه تباهي نقطه اتلاف ها

محرك هاي نقطه اتلاف

  1. زوركي كاري را انجام نده : بارها شده كه به اجبار خانواده، دوستان ،اطرافيان ،معلم و يا به زور خودمون كاري را انجام ميديم .يعني نصف روز خود را پر ميكنيم با كار هايي كه اصلا نميدونيم براي چي بايد انجام بديم (هدف چيه ؟،نتيجه چي ميشه ؟) اين بد نيست كه به اجبار ديگران كاري را انجام بديم ؛بد اينكه ساعت ها روي كاري وقت بزاريم كه ندونيم نمود اون كار بر ما چيه ؟ يعني چه نتيجه اي ميخوايم از انجامش بگيريم ؟.ندونستن اينكه هدف ما از انجام كار چيه خودش به تنهايي محرك ايجاد نقطه اتلاف هاست.
  2. مخالف چيزي باش كه مانع شادي درونيته : اكثرمون حسي را كه بعد از ساعت ها وقت تلف كردن با گوشي ،بازي هاي كامپيوتري،خيابان گردي و .. درست موقع اي كه كار مهم تري داريم تجربه كرديم (غم دروني).هر چقدر اون كار مهم تر باشه حس غم بيشتري در درونمون احساس ميكنيم (يه جور عذاب وجدان ).اين كار هايي كه باعث ايجاد غم دروني و مانع احساس خوب بعد از انجام كار هاي مهم ميشن ؛يا خود نقطه اتلاف هستند و يا محرك ايجاد نقطه اتلاف ها اند .
  3. ترك عادت موجب مرض: شايد روز هايي را به خاطر بياوريم كه يكهو به خود فشار زياد آورديم ،زياد كار كرديم ، زياد فكر كرديم، زياد درس خونديم و خلاصه كاري كرديم كه مغزمون به شدت احساس كنه كه داريم از دايره امن زندگيمون خارج ميشيم. كار زياد بد نيست تا وقتي كه عادت نباشه .افرادي كه از صبح تا شب سخت فعاليت ميكنند به خاطر اينكه عادت كرده اند .آيا از همون روز اول كه تمام خوشي هاي خود را به خاطر كارشان رها كردن ،مغزشون احساس راحتي ميكرده ؟ نه !.از سخت ترين روز هاي عمر وقتيه كه به يك باره از دايره امن زندگي خارج ميشيم و مغزمون تمام تلاشش را ميكنه كه ما را بر گردنه .و اينجاست كه اكثر افراد شكست ميخورند و وارد چرخه تباهي نقطه اتلاف ها ميشوند . چرا چون راه درستي را انتخاب نكرده اند .پس بهتره كه هيچوقت تصميم نگيريم كه از فردا صد و هشتاد درجه عوض بشيم .چون مطمئنا مغزمون با موانعي سهمگين روبه رومون ميكنه .ميبايست به تدريج كار تغيير را آغاز كنيم تا محرك ايجاد نقطه اتلاف ها نشيم.

راهكار هاي فرار از نقطه اتلاف

در بالا فهميديم كه چگونه خودمون را دستي دستي به دام نقطه اتلاف ها مي اندازيم . اما حالا كه گرفتار شديم چه كنيم ؟ جنگ ما با نقطه اتلاف ها در واقع جنگ خودمونه با خودمون .در واقع منِ تغيير پذير با منِ ترسو و پيرو نفس .اگر بخواهيم در اين جنگ فاتح ميدان باشيم بايد به خودمون سختي بديم :

  1. ايجاد عادت : ايجاد يك عادت ، سخت ولي درس عبرتي براي نفس سركش هست .انجام يك كار هر چقدر آسان هر روز و بي هيچ بهونه اي از سخت ترين كار هاي عالم است كه هر كسي از پسش بر نمياد .هر چقدر كاري سخت تر باشد ؛قدرت بيشتري ميخواهيم تا بر نفسمان غلبه كنيم و خود را به انجام آن عادت دهيم و هر چقدر كه خود را به انجام كار هاي بيشتري عادت دهيم (البته كار هاي خوب ) مغز و نفسمون حرف گوش كن تر ميشوند و دفعه بعد كه خواستند ما را در دام نقطه اتلاف ها بيندازند ضعيف تر شده اند .
  2. تنبيه : بهتره كه هر وقت درگير نقطه اتلاف ها ميشيم براي خود تنبيهي در نظر بگيريم ؛تنبيهي كه واقعا به مغز بفهماند كار اشتباهي كرده و نبايد دفعه بعد تكرار شود(البته به خودتون آسيب نزنين!). در واقع ما با اينكار الگو هاي موجود در مغزمان را تغيير ميدهيم و مغز (سامانه ليبيك ) كم كم ميفهمد كه انجام اين كار باعث تنبيه خواهد شد؛ پس خودش خود به خود از آن دوري ميكند .يعني شمشير را ميندازه و شخصا پا به فرار ميزاره !.البته انجام تنبيه بايد ادامه دار باشه تا نتيجه كامل بده.

نقطه اتلاف ميتونه در قالب هر چيزي به سمت ما بياد و گرفتارمون كنه .بعضي وقت ها انجام كار هاي مفيد هم نقطه اتلاف محسوب ميشوند .مثلا من با اينكه كار واجبي دارم ؛نشستم كتاب ميخونم و يا ورزش ميكنم .انجام همه اينها خوب است ولي ما چه بخوايم و نخوايم داريم از مشكل اصلي فرار ميكنيم . و اين فرار ها ممكن است عاقبت خوبي نداشته باشند و ما همچنان حس غمي در درون احساس كنيم. ساده است ما در زندگي دو راه بيشتر نداريم؛ يا مشكلات خود را حل ميكنيم و به مراحل بالا تر ميريم يا باز درگير نقطه اتلاف ها ميشويم و جا ميزنيم .تصميم با خود ماست

به اميد روزي كه تصميم هاي درستي بگيريم و موفق شويم




روانشناسيكاركرد مغزموفقيت
قسم به قلم و آنچه می نویسد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید