ویرگول
ورودثبت نام
نفس
نفس
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

تنگی نفس

دارم می نویسم برای تویی که یک قدمی مرگ رو بهت نشون دادم

می شه نفس باشی و نفس کسی که دوسش داری رو بگیری؟آره چرا نشه؟اصلا اگه کنترل نفسات دست منی که گردنم به گرماش معتاده نباشه پس دست کی باشه؟

تو که تصاحب کننده تمام اولین های زندگی من بودی،چرا می خواستی تاریک ترین فکرم رو تو اجرا بشه

هیچ به این فکر کردی اگه نفست دیگه نمی رفت و بیاد چه به سر قلب من میومد؟قلبم هیچ،نگاهمو به کی می دادم که فرق هر کدومشو با دیگری بدونه؟

یادته خواستی موهامو ببافی؟حقیقتا با اینکه آخرش جز گره ی موهام نتیجه ای نداشت اما دستت لابه لای موهام گم شد و جاموند،با دست تویی که نفستو خودم گرفته بودم چی کار می کردم؟

با کی می رفتم تونل رسالت؟کی به خاطر من حاضر می شد افکارشو فراموش کنه و زیر بارون بخوابه،سرشو پایین بگیره و دنیا رو وارونه ببینه اونم در حالی که بارون داره می باره روی صورتش و شجریان اصرار داره با من امشب زیر باران گریه کن؟

زیبا ترین شبی که رسالت به خود دیده
زیبا ترین شبی که رسالت به خود دیده

بحثم این نیست کسی نمیاد تو زندگیم که وقتی خستم بیاد دنبالم،وقتی دلتنگم با گل بیاد، شب زیر بارون از ماشین پیاده شه تا زیر بارون باشیم،وقتی حالم بده تا صبح باهام بیدار بمونه و صبح بره سر کار یا مثلا صبحا واسه اینکه من نیم ساعت بیشتر بخوابم بکوبه این همه راهو بیاد و برسونتم.بحث سر اینه کی خودش بدون این که من حرفی بزنم بدونه کی خستم ،خودش بدونه باید از بین همه گل ها با رز قرمز بیاد،حس کنه شبایی رو که حالم مثل هر شب نیست و صبح هایی رو که حوصله مترو ندارم.اونی که بتونه خودش ادمو یاد بگیره کمه و من نمی خوام وقتی بعد از این همه وقت بلدم شدی رو از دستت بدم.

و امروز من شدم عامل تنگی نفس آدمی که تک تک نفسامو بلده و نداریم تاریک تر از این:)))

الان که فکر می کنم اینم از رو شناختت بود،می دونستی بعد از به دست آوردن هر کدوم از ترین ها دیگه برای اون مسیر تلاشی نمی کنم،شدی قربانی تاریک ترین فکرم تا راه های تاریک رو فراموش کنم و دنبال ((ترین))های دیگه زندگیم برم.مثل بزرگترین تصمیم و سخت ترین راهی که باید با هم بریم....






نفستاریکشبتونل رسالتتهران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید