چند روز بیشتر از مسابقهی ناهید کیانی و کیمیا علیزاده در المپیک 2024 پاریس نگذشته و هنوز بحث پیرامون این موضوع داغه. در این مقاله در مورد چرایی و چگونگی ترک ایران توسط کیمیا علیزاده صحبت کردیم.
.
.
کیمیا علیزاده چرا و چگونه از ایران رفت؟
کیمیا علیزاده در زمستان 1398 با انتشار این پست در اینستاگرام خبر از ترک ایران و پناهندگی آلمان داد.
ادبیاتی که کیمیا برای ترک ایران انتخاب کرد
بیشتر از همه چیز در این متن یه حسی به من القا شد و اونم حس سرخوردگی و ناامیدی بود.
ما کیمیا رو چرا دوست داشتیم؟ ما دخترای ایران با صحنهی پیروزی و روی سکو رفتن کیمیا اشک ریختیم واسه اینکه اون بهمون ثابت کرده بود که میشه! دخترای سرزمین من! شما هم برید دنبال آرزوهاتون... اما در این پست چی؟ در این پست کیمیا با بدترین کلماتی که میتونست ما رو خطاب قرار داد و انگار قصدش این بود که بگه ایران یه زندونه، فقط باید فرار کنید که بتونید به موفقیت برسید! در حالیکه خودش موفقیت هاش رو توی همین خاک به دست آورده بود.
آیا نارضایتی از شرایط یا حکومت حاکم بر کشور دلیل بر پناهندگی سیاسی است؟
توضیح این مسئله رو میخوام با دو تا ماجرا بگم:
علی ارسلان : علی ارسلان یک کشتیگیر 29 ساله ی مازندرانیه. اون سالها عضو تیم ملی بود اما هیچ وقت فرصت اینو پیدا نمیکرد که به مسابقات جهانی و برون مرزی معتبر اعزام بشه. میگفت که مربی وقت به شیوهی کشتی اون اعتقادی نداشته و بهش فرصت نمیداده.
بعد از یه مدت اون دیگه نخواست که این شرایط رو تحمل کنه و تصمیم گرفت که بره و برای کشور دیگری کشتی بگیره؛ تا از این طریق بتونه که به مسابقات جهانی راه پیدا کنه. شاید براتون جالب باشه که چه روشی رو برای رفتنش انتخاب کرد!؟
اون اومد و با فدراسیون کشتی هماهنگ کرد، مشورت کرد و گفت آقا من به این دلایل دیگه نمیتونم که بمونم و میخوام برم شانسم رو در صربستان امتحان کنم. فدراسیون کشتی هم هماهنگی ها رو به عمل آورد و از اون به بعد علی ارسلان زیر پرچم صربستان به کشتی ادامه داد.
عبدالله موحد: عبدالله موحد یه قهرمان المپیک بود. بعد از اینکه حاضر نشد دست شاه رو ببوسه، ممنوع الخروج و از همهی فعالیتهای ورزشی محروم شد. بعد از مدتی که ممنوع الخروجی اش برطرف شد رفت آمریکا. تیم کشتی آمریکا چندین بار بهش پیشنهاد داد که مربیگری تیم ملی آمریکا رو به عهده بگیره اما اون این کار رو نکرد و گفت که نمیتونم به آمریکاییها فنونی رو یاد بدم که برن باهاش ایرانیها رو زمین بزنن....
اگر که کیمیا از شرایط کشور، برخورد مسئولین و هر چیز دیگری ناراضی بود آیا روش دیگری برای بیان این موضوع نبود؟ آیا نمیتونست بعد از رفتنش با ادبیات بهتری صحبت کنه و در مقابل جهان به وطنش احترام بزاره؟
اگر کیمیا به حکومت اعتراض داشت با همون رفتنش از ایران اعتراض خودش رو نشون میداد، دیگه نیازی نبود که با این حرف ها به کشور پشت کنه و در مقابل دنیا یه چهرهی کریه و ناپسند برای ایران بسازه!
سخن پایانی:
این مطلب رو از این جهت نوشتم که تفاوت واقعی بین کسی که به وطنش عشق میورزه رو با کسی که معنای عشق به وطن رو فقط در رنگ کمربندش میدونه رو مشخص کنم!