سلام بچه ها
یک شنبه 12 جولای
توکویامی ( تائوکو بیدار شو )
من ( ها ساعت چنده ؟ چی شده ؟)
توکویامی ( ساعت و نمی دونم ؟ راستی واقعا ساعت چنده ؟)
من ( حالا چرا منو بیدار کردی ؟)
توکویامی ( ها الان یادم اومد ساعت چنده ساعت 8 )
منم یکی محکم زدم تو گوشش و بعد گفتم ( چرا منو بیدار کردی ؟)
توکویامی ( ها بخاطر اینکه انسان ها مارو محاصره کردن و خیلی هم امادن )
من ( منظورت از اینکه امادن چیه )
و بعد یک تانک یک گلوله شلیک کرن و دیوار اتاقم ترکید
من ( مگه اونا وسایل انیمه اتک ان تایتان نیستن )
توکویامی ( اره )
من ( بیا سریع بریم پیش بغیه بریم )
بعد باهم رفتیم
من ( لیوای اینجا چه خبره ؟)
لیوای ( منم نمیدونم ولی فکر کنم انسان ها به م حمله کردند)
ما با اونا مبارزه کردیم کانکی چند تا سنگ پرت کرد
ایاتو خون های اون هارو می خورد ولی تعداد اونها خیلی زیاد بود تا اینکه بعضی از ما به شدت مجروح شدند
هیتوشی داشت شین و اوشو رو درمان میکرد ولی موفق نشد
ایاتو وقتی داشت خون بعضی هارو می خورد یکی از اون ها در خونش زهر ریخت و افتاد
توکویامی وقتی داشت از دور به دشمن حمله میکرد مورد حمله قرار گرفت و بی هوش شد
جنگ تموم شد ما تازه فهمیدیم که چه خسارتی بهمون وارد شده
ما نصف کمتر تیممونو از دست دادیم
بعد از جنگ 4 نفر مردن
و حتی شین و کانکی گروه ترک کردند
ولی من میدونستم که دنبال انتقام هستن
ادامه دارد