شاید،کاش،اگر و... هیچوقت تو زندگیم جایی نداشتند. اشتباهات زیادی کردم، بسیار درس نگرفتم و باز تکرارشون کردم اما آخرش هیچوقت احساس پشیمونی نکردم.
الان،دارم یه اشتباهی میکنم به سنگینی تمام عمرم،اما نمیتونم ازش دست بکشم. مثل رمانیه که نمیتونی ولش کنی، لباسی که نمیتونی نپوشیش،شعری که نمیتونی فراموشش کنی.
راستش آخر مسیر برام مهم نیست. مثل همیشه که هیچوقت به آخرش فکر نکردم،این بارم دارم همون کارو میکنم.
اما بقیه فکر میکنن که من آخرشو میدونم:) من براش آماده ام.
فکر میکنم بهترین تابستون عمرم رو امسال تجربه کردم.احساس میکنم همش یه هفته بوده اما...فکر میکنم قراره طولانی ترین اما قشنگ ترین پاییز زندگیم رو هم تجربه کنم.
پاییز
پاییز
پاییز
چرا اینقدر شاهکاری.
این سه ماه،هیچی ننوشتم. حتی تو نوشتن روزمرگی هام عاجز بودم. منی که تو انجام اینکار جنون داشتم...
دلیلشو میدونم،چون من عوض شدم. من عوض شدم و نتونستم به کاغذ دفترم اعترافش کنم.
خیلی سعی کردم از این خواب شیرین بیدار شم،اما...