چند کلوم حرف بزنیم راجب حسادت.
چیز جالبیه،بیشترمون با کارامون سعی میکنیم بقیه بهمون حسادت کنن. وقتی حس کردیم حسادت میکنن،ازشون بدمون میاد. وقتی بهمون بگن بهت حسودی میکنم اون ادم رو اهلیه خودمون میدونیم و مغرور میشیم.
من این الگویی که گفتمو تو کسایی که میشناسم پیدا کردم و نمیدونم درسته یا نه.
مهم ترین قسمتش وقتیه که به کسی میگی بهت حسودی میکنم. تو فیلمای خارجی،خیلی میبینم از این جمله استفاده میکنن تا با طرف دوست شن،یجور نشونه تحسین کردنه. اما احساس میکنم تو فرهنگ ما اصلا اینطور نیست. وقتی این حرفو به کسی بزنی داری بهش اعلام ضعف و حقارت میکنی. داری بهش میگی من در حد تو نیستم، ترجیح میدم تو نبودی تا من بتونم بدرخشم.
از این جمله ناراحت نمیشنا،تغییری که اتفاق میافته اینه که اعتماد به نفسشون در برابر تو میره بالا.
مثلا فردا روزی اگه باهاش معاشرت نکنی مثل اینه که به رئیست خیانت کردی.
شایدم این رفتار منطقیه. اره خب،واقعا هم همینطور بنظر میرسه. با اعتراف تحسینت،عشقت،حس خوبت به ادمای بی جنبه این بلا رو سرشون میاری.
ولی من یجور دیگه از این جمله استفاده میکنم.
مثلا پیش میاد با کسی باید معاشرت کنم که ذاتا اعتماد به نفس پایینی داره و مشخصا حسادتای زیر پوستی هم نسبت به من داره. چیزی که این ادم لازم داره تا پیش من احساس اسودگی و امنیت کنه اینه که من بهش حسودی کنم.خب منم بهش میگم وای بهت حسودیم میشه.
این جمله مثل اب رو اتیش همه چیزو اروم و خنثی میکنه،احتمال اینکه من یه چیزی بگم و بهش برخوره نزدیک به صفر میرسه و اینکه بره پشت سرم حرف بزنه هم احتمالش کمتر از صفر میشه. فقط میگم دیگه،باید پی بی جنبه بودن طرفو به تنت بمالی. ممکنه بعدش شروع کنه به تخریب تو و تعریف از خودش،تحمل این قسمت سخته.
تا حالا به این توجه کردید که چرا بیشتر فوتبالیستا و ستاره های سینما و ثروتمند ترین ادمای دنیا،در کودکی و جوانی از جمله بدبخت و فلک زده ترین ادمای دنیا بودن؟
بنظرم این یه سیاسته تا حس رقابت و حسادت مردم فروکش کنه.
رفته بودیم خونه یه آشنای دوری واسه عیادت. بنده خدا بعد سالها خیلی به خونه اش رسیده بود و خوشگلش کرده بود. یکی از مهمونا با ناراحتی و تاسف گفت چقد سخته تو این اشپزخونه اشپزی میکنی،زیادی بزرگه ادم اذیت میشه،بدتر از اون کابینتات چقد زیادن،ادم یادش میره چی رو کجا گذاشته.
اصلا شاید اشتباه میکنم ولی حدس من اینه که طرف واسه اینکه تو رقابت ذهنیش با اون نبازه،یه نقطه منفی توی اون خونه خفن پیدا میکنه تا به اون ادم حسودی نکنه و احساس خوبی به خودش و خونه خودش داشته باشه.
همه مون همینطوریم.مثلا میگردیم تو زندگی سلبریتی ها و ادمای پولدار دنبال یه فقر و فلاکت سنگین میگردیم تا بگیم ببین این اصن بدبخت تر از ما بوده. نیاز نیست بهش حسودی کنیم،چیز خاصی نداره که فقط تلاش کرده.
طرف یه رشته سخت تو یه شهر رنک بالا قبول میشه،میگیم این باباش معتاد بوده،پدر بزرگش زندان بوده،ما از اون خوشبخت تریم حاجی،نگران نباش.
مکانیزم خوبیه،ولی احمقاته ست.
منم خیلی وقتا حسودیم میشه. به هرکسی نه. بیشتر به کسایی که ارزوی منو زندگی میکنن،یا کسایی که میدونم بقیه منو باهاشون مقایسه میکنن. و من تو اون مقایسه احتمالا شکست میخورم.
کاری که از دستم بر میاد اینه که به خودم اعتراف کنم چه حسی دارم،اون حس رو بریزم بیرون و از جیک و پوک دلیلش سر در بیارم. بعد میفهمم من یه ارزویی یا یه هدفی تو نا خوداگاهم دارم که تو وجود این ادم هم هست. نیاز نیست من از این ادم بدم بیاد،این شخص به من ربطی نداره اصن. من فقط لازمه که متوجه شم بخاطر کدوم کمبود و نیازم،این حس رو به این ادم دارم.
اگه به اون دختر ۵ ساله حسودیم میشه دلیلش چیه؟ اگه به اون مرد ۶۰ ساله حسودیم میشه دلیلش چیه؟
حسادت حس قابل تقدیری نیست،ازار دهنده ست. باید با خودت حلش کنی بعد وارد جامعه شی.