ویرگول
ورودثبت نام
Sh_arezo
Sh_arezo
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

جومه زرد


با یه نفر به نام moonlight که یه عکس از یکی از آثار ونگوک رو در پروفایلش گذاشته بود،یه بحثی میکردم.

آخرش بهم گفت هرکس به اندازه درک و شعورش میفهمه.

امروز تو یه تیکه از رمان مورد علاقه ام کارکتر اصلی تو دلش خطاب به دوستش که عاشق یه ادم اشتباهی شده بود گفت:هرکس به اندازه درک و فهمش ،زندگی رو میفهمه،حماقته بقیه ربطی به من نداره!

_این ماجرای درک و شعور خیلی جالبه.اینجوریه که چشمای تو بیشتر از این چیزی که الان میبینه رو نمیبینه و باور داره که دنیا همینقدره.

درک و شعور رو اگه یجور دیگه معنی کنیم باید بگیم،زاویه و شعاع دید ما نسبت به اتفاق هاست.

و الان واقعا دارم به این جمله فکر میکنم.درک و شعور من از زندگی چقدره.

چقدر احمقم؟چقدر از واقعیت دورم؟

واقعیت ارزش کشف شدن داره؟چطوره یه دروغ بپزیم و بخوریمش؟از دنبال یه حقیقت که به احتمال زیاد غم گین تر و پیچیده تر از همه چیزاییه تا الان دیدیم گشتن بهتر نیست؟

چه بیکاری هستم واقعا.چی دارم میگم؟،زندگی همون چیزیه که جلوی چشمته،هیچ رازی وجود نداره...اینو بفهم،لطفا.

_سوال

+کلمه ای مورد علاقه تون چیه؟

همین الان از کلمه اتفاق خوشم اومد.

____+++از مخاطبان عزیزی که چون فکر کردند ‌کاربر نازلی خیلی بچه ادیب و عاقلی هست و ضمن خوندن متون ادبی و سنگین فالوش کردند،بسیار شرمگینم.

تا وقتی که عزا داریم واسه اون متن هایی که گمشون کردم تموم نشه،چیز جدید نمیتونم بنویسم.

میخوام بدونم اون موقع چطور فکر میکردم
میخوام بدونم اون موقع چطور فکر میکردم

عمم این لباس رو تنم کرده و خودش ازم عکس گرفته???عکس مربوط به ۱۵ سال پیشه.

هر روز میشینم نگاش میکنم،طوری که انگار عکس بچمه.میدونی،نسبت به این بچه نیم وجبی که تو لباسا گم شده،احساس مسئولیت دارم.خجالت میکشم گریه اش رو دربیارم،برنجونمش،بهش غذا ندم،باهاش بازی نکنم...

داشتم فکر میکردم من اگه وقتی اینقدر بودم میمردم،احتمالا مردم بخاطر ناکامی و اینکه تو سن کم مردم،ناراحت میشدند‌ .شاید تصور می‌کردند که این بچه اگه زنده می موند می‌تونست یه روزی خلبان بشه اگه بزرگ میشد،شاید یه تاجر میشد،شاید کلی بچه به دنیا می اورد...

اون بچه اون زمان نمرده و تا اینجا اومده،احتمالا چیری برای به دست اوردن داشته که نمی‌خواسته بمیره.










































































































احساس مسئولیت
همانم که ندانم چه خواهم ز جانم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید