گاهی اوقات داستان می نویسم . برای نوشتن داستان مجبورم خودم رو بجای شخصیت های مختلف قرار بدم و حالت ها و ويژگی های اون ها رو درک کنم . با این که یک مرد هستم باید بتونم یک زن ، یک دختر ، یک مادر باشم . باید بتونم یک دزد ، یک جانی ، یک روانی و ... باشم . باید انسانی خیر و نیکوکار ، انسانی سیاست مدار و ... باشم . حتی برای داستان های اجتماعی باید بتوانم جای یک ترنس باشم و از دید او به اطراف نگاه کنم .
آیا می شود جای همه این ها قرار بگیریم ؟
گاهی دختری می شوم با موهایی طلایی و بلند . استحمام می کنم و بعد از استحمام خرمن موهایم را در زیر آفتاب خشک می کنم و موهایم رو از این سمت به آن سمت پرتاب می کنم . با خودم می گویم نکند آفتاب عاشقم شده باشد . اصلا آفتاب زن است یا مرد !!!!!!
گاهی دزدی می شوم که هزاران سرقت را با مهارت انجام می دهد . گاهی هم یک دزد معمولی می شوم . و گاه یک دزد ساده که به راحتی دزدی هایش لو می رود .
گاه یک قاتل سریالی ترسناک که همه از او می ترسند و به پیش می روم . قاتلی که برای کشتن پول می گیرد و یا قاتلی که عشقش قتل کردن است و پول برایش بی معنی است .
گاهی یک معلم دلسوز هستم . معلمی که تمام تلاشش را برای آینده کودکانش انجام می دهد . معلمی از جان گذشته ، معلمی فداکار .
گاهی یک دانش آموز می شوم . دانش آموزی باهوش . یک دانش آموز شهری همه چیز دان . گهگاهی دانش آموزی روستایی هستم که در طبیعت روستا با ذهنی باز و ظاهری ساده درس می خواند به امید روزی که بزرگ شود و به شهر برود . گهگاهی دانش آموزی فقیر می شوم که کتابهای برادر بزرگترم از سال پیشش را به عنوان کتاب با خود به مدرسه می برم ، گرچه کتاب قدیمی و بعضی صفحاتش نوشته شده اما کارآیی لازم را دارد .
گاهی مجبورم جای یک حیوان باشم ، گاهی جای یک مانکن فروشگاه ، گاهی جای یک مجسمه ، یک ساعت ، یک روح ، یک فنجان ، قوری و .... قرار می گیرم .
خروسی می شوم که روی مرغم غیرتی هستم . برای خودم حریم تعیین می کنم . با غریبه ها می جنگم .
گاه گاوی می شوم شیرده . غذا می خورم ، آب می خورم . گاو بودن هم فرق دارد . گاوی باشی که در گذشته در طبیعت چرا می کرده و یا گاوی باشی که اسیر دست انسان ها شده و اختیارات حیوان بودنش را ندارد .