از قدیم گفتن رفتنی میره آره همه یه روزی میرن و آدم رو تنها میزارن اما هیچ کس نمیتونه با رفتنش خاطراتت روببره، نمیتونه ذهن تو رو با خودش ببره، دقیقا مثل درختی که تا اعماق زمین ریشه کرده تو تا اعماق قلبم نفوذ کردی دیگه حوصله نوشتن نداشتم میخواستم جمع کنم و برم تو لاک خودم تا آروم آروم یه جایی تموم شم.ولی تو دوست داشتی بنویسم! یادته میگفتی بنویس قشنگ مینویسی امشب میخوام اونجور که توی قلبم نشستی بنویسمت "ای عزیزترین آرزو ای دور ترین رویا قسم به دوستت دارم هایت که با شنیدنش گل لبخند به روی لب هایم می شکفت و جوانه امید در دلم می رویید، قسم به چشم هایت که وقتی نگاهم در نگاهت گره میخورد تمام منظومه شمسی و مهربانی خداوند را در آن چشم ها میدیم. قسم به دستهایت که برای من پلی بود از جهنم درونم به بهشت وجودت تو برای من مثل خواب بعد مستی شیرین هستی، شراب کهنه هفت ساله ای که دوست دارم در تنهایی در یک شب بارانی تا خود صبح پیک پیک بنوشمت. عزیز من قسم به طنین دل نشین کلامت، وقتی که شروع به صحبت میکردی دوست داشتم عقربه های ساعت از کار بیفتند و زمان مثل کلاس ریاضی سال اول دبیرستان درجا بزند. دلم آشوب نبودنت را دارد! تو ای سرا پا ریاضی جبرو احتمال چه میفهمی حال دل من لیلی بی مجنون چه شکلیست؟ راستی اگر خودت را از قلبم فاکتور بگیری چقدر احتمال زندگی دارم؟ نفس را همه میکشند ولی تو با آمدنت زندگی را برایم معنا کردی و با رفتنت...آخر تو چه میفهمی که ثانیه ثانیه نبودنت با خیال بودن در کنارت سپری کردن یعنی چه؟ تو چه میدانی دل شکسته چه شکلیست؟ تو چه میدانی قلب مچاله شده چگونه میتپد؟ تو چه میدانی دل تنگی چه معنایی دارد؟ ولی دوست دارم این را بدانی ای عزیز ترین رویا و ای دورترین آرزو همیشه دوستت خواهم داشت، همچون بید مجنونی کهنسال همیشه گوشه ای از قلبم سبز نگه خواهم داشت شاید روزی خداوند تصویر این پرنده دلتنگ را روی شاخ و برگ زیبای تو نقاشی کند.