حتماً برای خیلیها پیش آمده که چیزهایی را که تجربه نکردهایم اشتباه قضاوت کنیم یا لذت کشف و تجربهاش را از خودمان بگیریم. مثلا به اصرار دیگران غذایی میخوریم و با تعجب میگوییم:" اصلاً فکر نمیکردم انقدر خوشمزه باشد!" کرونا هم اگر نبود دو تا از عادتهای مفید و لذتبخشی که الآن دارم و داستان شکلگرفتنشان موضوع این نوشته است، هیچوقت نداشتم.
تربیت بدنی و ورزش دو درس عمومی اجباری در دانشگاه بود که هر دو را ترم آخر برداشتم. مثل هرچیز ناخوشایند دیگری تا میشد عقبش انداختم. شنیده بودم استادها به دانشجویان ترم آخر سخت نمیگیرند و از طرفی هم ترس از تکرار شدن خاطرات زجرآور زنگ ورزش مدرسه داشتم. به هرحال در دانشگاه قطعا نمیشد با روزنامهدیواری و خریدن بدمینتون نمره گرفت. زنگ ورزش بدترین خاطرهایست که از مدرسه دارم و باعث شد هیچوقت سمت ورزش نروم. چطور میشد از پشت نیمکت پاشد و بسم الله، یک سری کارهای نسبتاً سنگین را یا بینقص انجام داد و یا تحقیر شد. دویدن دور حیاط بزرگ مدرسه و سوت معلم وقتی که میایستادیم تا نفس تازه کنیم؛ چهل دراز نشست در یکدقیقهای که بعدها فهمیدم معلمها از تمام آدابش فقط پا گرفتن را بلد بودند و ورزشهای تیمی مثل والیبال که آدم پر جنب و جوش میخواست و به قول معلم ورزش که از ضایع کردن من در جمع لذت فراوانی میبرد و نقش زیادی در نابودی اعتماد به نفس من در مسائل ورزشی داشت، من زیادی برای والیبال و بسکتبال "نازبشی" بودم. این بود که همیشه فکر میکردم اگر کلاس ورزش ثبتنام کنم، نمیتوانم خوب پیشرفت کنم و مسخره به نظر میآیم. از اینرو از شعاع ده کیلومتری کلاس ورزش رد نمیشدم که هیچ، گذراندن دو واحد کلاس عمومی هم عذابم میداد. خلاصه که دو درس تربیت بدنی و ورزش را ترم آخر برداشتم. جلسۀ اول به سختی گذشت. مدام فکر میکردم هیکلم بد است، لباسم مناسب نیست، خودم را با دیگران مقایسه میکردم و موقع نرمش گروهی ته صف راه میرفتم که دیده نشوم. بعد از یک جلسه کرونا آمد و کلاسها مجازی شد و تئوری. اما استاد هردو درس از اهمیت ورزش در دوران کرونا و خطرهای بیتحرکی گفتند. از گروه تلگرام برایمان فیلم میفرستاند که در خانه ورزش کنیم و راهنمایی میکردند که اگر حرکتی برایمان سخت هست چطور سبکتر انجام بدهیم که آسیبی به خودمان نزنیم. بدون استرس اینکه کسی در حال نگاه کردن به حرکات من است ورزش میکردم که هم احساس شادابی بود هم اینکه میتوانستم از چاقی به خاطر بیتحرکی جلوگیری کنم. ویدیوهای استاد که تمام شد، پرسوجو کردم و اپلیکیشنی پیدا کردم که با کمکش میشد هدفمند ورزش کرد. هدفهای تعریفشده خیلی جالب بود و خودش منبع انگیزه. مثلاً کم کردن وزن یا تقویت عضله یا آب کردن شکم و ... . طراحی برنامه خیلی خوب بود و دستورالعملها خیلی دقیق ؛ چطور اشتباههای رایجی که باعث مضر بودن حرکت بود انجام ندهیم یا اینکه هر حرکت برای چه عضلهای مناسب است. الآن به غیر از حس شادابی و حفظ تناسب اندام احساس میکنم اعتماد به نفس اینکه بعد از کرونا باشگاه ثبتنام کنم و حتی یک ورزش حرفهای را یاد بگیرم دارم.
عادت شیرین دیگری که کرونا باعث و بانیاش بود، این بود که من تعصبات بیجا را کنار بگذارم و ایبوکها را هم کتاب حساب کنم. حتماً برای شما پیش آمده که در کتابفروشی قدم بزنید و چشمتان به هزارجور کتاب مختلف بیافتد و یادتان بیاید چقدر کتاب نخوانده دارید و حس کنید دوست دارید همۀ این کتابها را با هم بخرید؛ یا حداقل بایستید و آنها را ورق بزنید و از هرکدام چند صفحه بخوانید. یکی از تفریحات لذتبخشی هم که روح من را تازه میکرد، قدم زدن در کتابخانۀ دانشگاه و ورق زدن آنها و کشف کتابهای تازه بود. کتابهایی هم که در کتابخانه یا کتابفروشی پیدا نمیکردم به هیچ قیمت حاضر نبودم الکترونیکی بخوانم. عادت شیرین و اعتیادآور مجله خواندن هم از وقتی مجلهها از کتاب هم گرانتر شدند از سرم افتاد. تا اینکه بهخاطر کرونا دستم از کتابخانه و شهرکتابها کوتاه شد و سراغ برنامههای مخصوص کتابخوانی رفتم و فهمیدم چقدر قضاوت بیجایی داشتم. کتابها مخصوص گوشی طراحی شدند، حروف بزرگ و خوانا هستند، رنگ پسزمینه قابل تغییر است و چشم را اذیت نمیکند. کتابخانه هم حتی وجود دارد و با عضویت در آن میشود به جای خرید کتابها، به تعداد زیادی از آنها دسترسی داشت. امکان علامت زدن و یادداشت برداشتن و اشتراک گذاشتن متن هم در برنامه وجود دارد. قسمت هیجانانگیز و مفیدی هم به اسم نظرات وجود دارد که در آن کاربران عقیدۀ خود دربارۀ کتاب را بیان میکنند و به دیگران کمک میکنند برای خواندن یا نخواندن کتاب تصمیم بگیرند. جدا از این معمولاً هر موقع کتاب میخواندم دوست داشتم نظرات دیگران را هم راجع به کتاب بدانم که فقط بلد بودم اسم کتاب را گوگل کنم یا به گودریدز سر بزنم که البته مشکل دسترسی دارد.
اینجانب به هر نحو ممکن خودش را از فضاهای مجازی دور میکرد و بیشتر علاقه به نشر داستان کلیشهای غافل شدن از زندگی واقعی به خاطر شبکهها و فضاهای مجازی داشت و هرگز نمیاندیشید روزی این موجودات واقعیت خرابکن باعث تناسب اندام و کتابخوانی شودند. اما انگار فراری نیست و حتی و هرچند که ما خودمان را از آنها دور نگه داریم، بالاخره بخشی از دنیا نه، خودِ دنیای اطراف ما شدهاند و انگار طبیعت هم این را بیشتر میپسندد. شاید چون غول بدجنس "مجازیت" با طبیعت بهتر تا میکند تا آنچه ما با آن کردیم.
#روایتگرباش