آرتمیس
آرتمیس
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

☆کتاب انبار مهمات آزادی☆

به نام خدا

سلام?دلم میخواد بپرید و لباس و کفش ورزشیتون رو بکشید بیرون که میخوایم با هم بریم یه دو طولانی اونم با کتابِ

رویای دویدن/وندلین ون درانن
رویای دویدن/وندلین ون درانن


خوب حالا چرا رویا؟

شاید برای شما دویدن یه کار معمولی? کسل‌کننده? یا خسته کننده? باشه ولی برای جسیکا ما اصلا اینطوری نبود.

جسیکا یه دونده ماهر در مدرسه بود که هر روز صبح زود سگش(شرلوک)رو بیدار می‌کرد تا با هم زمین رو زیر پا بزارند و به سمت افق و طلوع آفتاب حرکت کنند اما دست بر قضا هنگامی که سوار اتوبوس برای مسابقه در حرکت بودند دچار سانحه ای می‌شوند و اتوبوس تصادفی وحشت ناک رو پشت سر میزاره و یادگاری های تلخی رو هم برای مسافرانش به ارمغان میاره.?

این شد که جسیکا یکی از پاهاش به همراه یکی از دوستانش رو به نام(لوسی)از دست میده.?

خوب حالا دویدن که برای اون از هرکاری راحت تر بود تبدیل به رویایی میشه که فقط توی خواب ها امکان برآورده شدنش هست.

من میدوم مطمئنم که میتونم.
من میدوم مطمئنم که میتونم.


اما همین چیزا باعث میشه که سرنوشت دست جسیکا و رزا را در دست هم بگذارد.

رزا دختری بود با معلولیت ذهنی البته ذهنش مثله ساعت کار می‌کرد و میشه گفت توی ریاضی نابغه بود اما روزی که به دنیا پا گذاشت فهمید که دیگر نمی‌تواند از این پاها استفاده کند چون فلج مغزی اش در قسمت مربوط به حرکات بدن بود.

رزا همیشه میز آخر مینشست و هیچ کس به اون ذره ای توجه نمی‌کرد حتی جسیکا ؛ اما وقتی که جسیکا هم مثل اون در راه رفتن مشکل پیدا کرد مجبور به همنشینی در کنار رزا شد.

ولی این دوستی باعث شده که با احساس یکدیگر همراهی کنند.

جسیکا از دویدن هایش میگفت. از اینکه ممکن است دیگر هرگز این حس را تجربه نکند و رزا با تمام وجود گوش می‌داد تا این‌که.....

خوب برید کتاب رو بخونید تا متوجه بشین که اتفاقات تلخ روزمره که بعضی از اونها ممکنه تا ابد ادامه پیدا کنه باعث میشه تا ما رویاهایی دست نیافتنی رو در سر بپرونیم که قبل از اون اتفاق میتونستیم انجام بدیم؟

《بریده ها》
《بریده ها》

●من از درد قوی ترم.

●به پایم نگاه میکنم نه به پایی که از دست دادم. به آن پایی که می‌خواهد برایم بسازند.

●خط پایان هم می‌تواند برای خودش شروعی باشد.

●چیزی که نمیتونم برای بیمارهای بسازم اینجاست و بعد با انگشت به سرش ضربه می‌زند.

●همیشه به ما میگه: زندگی اون چیزی نیست که براتون اتفاق میفته ، بلکه مهم کاریه که واسه اون اتفاق انجام می‌دهید.

●من میخوام بدوم هنک می‌گوید برای پیروز شدن این نود درصد ماجراست.

●احساس میکنم حسی درونم شکل می‌گیرد ، حسی که تا قبل از آن فکر میکردم ، دیگر هیچ وقت اتفاق نمی افتد. حس امید!


به امید دویدن به سمت رویاهاتون!?‍♀️

خدانگهدار?

https://taaghche.com/book/87404




دویدنجسیکا جسیکاکتاب
☆کتاب انبار مهمات آزادی☆
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید