Amir
Amir
خواندن ۴ دقیقه·۹ ماه پیش

چالش کتابخوانی طاقچه _» عشق در سال های وبا

اسم اثر» عشق در سال های وبا

اسم نویسنده _~» گابریل گارسیا مارکز

اسم مترجم:_» سید حبیب گوهری راد

انتشارات:» نکوراد

کتاب جالب است ولی دارای چندین بخشی مختلف است که بیشتر سعی شده موضوعات مربوط به عشق را برجسته نماید و از طریف دیگر می خواهد نویسنده در تمام قسمت های کتاب به عنوان پایه و اساسی این کتاب یا زندگی عشق را قدرت اصل بیان نماید چراکه همه این کتاب با کلمه عشق اغاز میگردد در حال که جنبه های مختلف را مورد بررسی

قرارمی دهند ولی تنها با عشق بو و رنگ و معنی اصلی را در می یابند و دیگر هیچ در بخشی از کتاب یک پسر و یک دختر را به تصویر می کشد که حتی در جنون می رسد پسر در روزی می رسد که حسی می کند اگر آن دختر به من نگاه کند همه چیز زندگی زیباست غذا مزه خود را خواهد داد نه چیزی دیگر برای اینکه به طرف متوجه شود ساعت های خاص را در گرمای طاقت فرسا در یک پارک نزدیک مدرسه دختر سپری می کند تا رخ یار مشاهده و نظر نماید از قدم های یار گرفته تا لباس، کفش، حرکات دست و پا، شمردن نفس های شان را احساس می کرد.

تا جای که دختره یا همان عشق او متوجه می شود آن هم چنین روزی را تجربه می کند به روزی می رسد که از مدرسه اخراج می شود همه فامیل دختر عصبی و نراحت است از چنین وضعیت ولی خود دختر غمگین که هیچ تازه شاد و سرحال است گاهی اوقات در پارک به بهانه های مختلف می رود به دیدار یار در ساعت معلوم به حد نزدیک می شود که ضربان نفس هم دیگر را می توان بشمارد اما طبق قانون نانوشته روزگار یا طبیعت این طور پیش نمی رود پدر دختر تصمیم می گرد که مهاجرت نماید تا این قانون بی رحمی طبیعت پا بر جا باقی بیماند که اگر دو انسان هم دیگرا

خیلی دوست داشت سرحد دیوانگی دیگر زمین و زمان دست یکی شود تا این دو با هم نرسد عشق واقعی از جای شروع و فوران می شود که انسان دیگر دست خودش نیست در مرحله اول فیلتر می شود تمام عیوب و زشتی یار کنار می رود فقط و فقط زیبای ها و جنب های مثبت یار قابل مشاهده و دیدن است برای شخص عاشق و دیگر معنی نمی دهد زشتی و عیب ها شبیه این میباشد که انسان دیگر اگر عینک عاشق را در چشم بگذارد تا متوجه حال فرد عاشق شود که عینک فقط خوبی و زیبای، قشنگی معشوق را می بیند بخشی دیگر عینک کور شده و ای بین رفته هیچ نیست

اینجا مراجعه فرمایید به ادبیات کوهن دری و فارسی

از زبان شاعر تبریزی که بیان می کند

(اگر معشوقی را یافتی که یافتی اگر نشد سعی کو سنگ را بتراش عاشق او شو ) اینجا برداشت من این است که شاعر می گوید تا حد امکان انسان باید عاشق شود چون اگر عاشق شوی دنیا و خداوند و پیرامون تان را با یک شکل واقعی خواهد دید نه آن طور که همه مردم عادی مشاهده می کنند. برخی ها من نگاه کردم این بیت را طوری دیگر تفسیر کرده بود که جالب نبود منظور شاعر را از سنگ تراشی به بت پرسی تفسیر کرده بود که اشتباه است.

عشق چیزی است که در مقابل خود خواهی و خود پرستی قرار می گیرد این کلمه من را از بین می برد که حافظ به قشنگی بیان نموده است

"با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی "

اینجا شاعر می گوید اگر شخص عاشق شد نگوید این ادم مستی شده یا به زبان عامیانه سیر خورده است چون شما در جایگاه او نیستی تا متوجه حال او شوی پس نظر ندهید

بیت دوم می گوید درد مستی هزار هزار برابر و با ارزشتر حتی اگر انسان در این درد عشق بمیرد

تا به درد خود پرستی دچار شود

تقدیر و تشکری می کنم از طاقچه که در این ماه کتاب های عالی را معرفی کرده بود فرصت نشد و همین طور از دوستای کتابخوان در طاقچه و اشخاص که نوشته های بنده را مطالعه می کند. یا حق برای در یافت کتاب در طاقچه

اینجا کلیک نماید ( عشق در سال های وبا )

عشقعشق سال‌هایگابریل گارسیاماکزچالش کتابخوانی طاقچه
دانشجوی کتاب خوان، اگر عشق باعث شود که من از خود خواهی و خود پرستی رها شوم حاضر هستم عاشق شوم تا همه من را دیوانه و مستی عارفانه بخوانند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید