اخلاق ریشه در زندگی روزمره ما دارد.
تلاشی جدی برای پاسخ به این پرسش که آدمی باید چگونه رفتار کند؟
اما اساس این که رفتار آدمی مورد بازخواست قرار میگیرد ریشه در پرسش دیگر دارد
پرسشی که سراسر زندگی ما را فرا گرفته است:
زندگی سعادتمند چیست؟
هر نظریه اخلاقی که از قبل از میلاد تا به الان مطرح شده با پاسخ به این پرسشها آغاز میکند.
وجه تمایز هر مکتب اخلاقی در پاسخی است که به این دو پرسش مطرح میشود.
نکته بعدی آن که اخلاق یک بحث نظری صرف نیست.
هر کس با اوضاع و احوال و مسائل خاصی رو به رو میشود و به اندازه میزان اندیشهای که برای حل آن مسائل و اوضاع و احوال میکند؛ می تواند فیلسوف اخلاق باشد.
اما تفاوت جدی یک فرد عادی با یک فیلسوف آن است که یک فیلسوف کلیتر و منظم تر میاندیشد.
پاسخ فیلسوف به مسئله اخلاق یک پاسخ کلی است که به حالات گوناگون در عالم واقع اطلاق میشود در حالی که پاسخ یک فرد عادی تنها یک مسئلهی خاص را در بر میگیرد.
با این مقدمه در پست بعدی به سراغ نظریه اخلاقی افلاطون خواهیم رفت.
با من همراه باشید