?Jk?
?Jk?
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

سوءتفاهم 9

_ بعدش چی شد الان خانم تون کجاست...... + یه اتفاقی افتاد از هم جدا شدیم بعدش فهمیدم اشتباه کردم هرجا دنبالش گشتم ولی خوب پیداش نکردم تقریبا 20 سال میگذره که ندیدمش خیلی دلم براش تنگ شده میدونی حتی قرار بود بابا بشم ولی خوب شانس اینکه بچمو بغلم کنم رو نداشتم....... _ واقعا متاسفم..... + مهم نیست چیزی که شده و نمیشه کاریش کرد امیدوارم که هر جا که هستن حال هر دوشون خوب باشه....... خوب تو بگو تو خانواده ایی نداری که پا شدی اومدی کره....... _ .... این طور که تو گفتی قطعا ندارم..... _ نه ندارم مامانم بخاطر شوهرش فرار کرد ..... + خانواده پدریت چی....... _ ..... بابا جان اونم ندارم خودت فرار کردی دیگه ..... _ نه ندارم اصلا نمیدونم کی هستن کجان دیگه چی برسه به این فکر کنم وجود دارن..... + اوه...... بسه دیگه سیر شدم..... _ اره ممنون اقای مین.... + پس پاشو جمع کن و ظرفو بشور منم برم اماده بشم..... _ .... ای تف به این زندگی اخه چرا ظرف رو من بشورم من ار ظرف شستن متنفرررررررم...... + هعی شنیدی....... _ چی..... + اه میگم پیشبند توی اون کشوی..... _ ا اها باشه ممنون....... اقای مین رفت منم میزو جمع کردمو ظرفو گذاشتم توی سینگ پیشبند بستمو شروع کردم به شستن..... _ ... ای خدا هر بدبختیه روی سر منه عاه اگه بابام نبودی اگه رییسم نبودی همچین میزدمت که..... هعی الان که هست حتی نمی تونی بهش فحش بدی ای خدااااااااا اخه چرا اینقدر ادم خوبیم تو بهم بگو....... ظرفا رو که شستم اقای مین هم اومد پایین....... + ظرفا تموم شد..... _ اهوم..... + خوب دیگه بریم....... _ ..... فکر کنم منو نوکر خونش دیده ?....... رفتیم سوار ماشین شدیم و به طرف شرکت حرکت کردیم.......( یه هفته بعد) سانی : اره بابا یه پسره اومده اصلا نمیزاره نزدیک شوگا بشم چند روز پیش مست بود می تونستم اونو مال خودم کنم ولی لعنت به این شانس اون سوهو ی عوضی نذاشت کاری بکنم..........اهوم ..... اگه شوگا مال من نباشه پس مال هیچکس هم نمیشه....... _ هن این داره چه زری میزنه ..... سانی : همون طور که توی زندگی شوگا و مینسو زهر ریختم بین شوگا و سوهو هم زهر میریزم....... _ چی منظورش چیه یعنی چی کار کرده..... سانی : مثل قبل که نمی تونم کاری بکنم اون یه پسره نه دختر که برم بهش تهمت بزنم راستی اون فیلمی که از هتل....... چی یکی داره حرفمو گوش می کنه.... سانی : من بعدا بهت زنگ می زنم...... _ اه لعنتی حتما باید تی رو اینجا بزارین... وای خدا چیکار کنم داره میاد این طرف... اها اون اتاق ..... سریع رفتم داخل اتاق...... سانی : اینجا که کسی نیست.... چی تی افتاد فکر کنم درست نذاشتنش....... _ یعنی چه اتفاقی افتاده یعنی این دختره چیکار کرده مگه مامان نگفت که اما راجب این چیزی حرف نزد ااااااه الان باید چیکار کنم.......داشتم روی پروژه کار می کردم ولی اصلا تمرکزم اینجا نبود واقعا نمیدونستم چیکار کنم....... + هعی سوهو چیزی شده...... _ ها نه چیزی نشده ببخشید الان کارو تموم می کنم.... از اول هم میدونستم اصلا زن خوبی نیست اصلا ادم نیست جادوگره

مالخانوادهزندگیااااااه چیکار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید