نسرین گودرزی·۱۳ روز پیشداستان طنز: «نیسان آبی و تشمالهای پرنده»اواسط تابستان بود؛ گرما مثل سماور جوشان روی سرمان میغلتید. بعد از شام، همسرم با همان جدیت همیشگی گفت: «بار و بندیل سفر رو جمع کنید، پسفر…