وقتی صحبت از انتخاب سفیر برند میشود، اولین چیزی که به ذهن میرسد این است که آیا تصویر ذهنی مردم از آن فرد با ماهیت برند همخوانی دارد یا نه؟ 🤔
این روزها تبلیغات ساندویچهای کاپو را در سطح شهر میبینیم؛ محصولی که برای مواقع گرسنگی و نیاز به غذای فوری طراحی شده. اما سفیر این برند، آقای امیرعلی نبویان، که همیشه او را بهعنوان هنرمندی فرهیخته، کتابخوان و خوشبیان میشناسیم، آیا واقعاً مناسب این برند است؟
به نظرم، کاپو میتوانست چهرهای را انتخاب کند که بیشتر نماینده سبک زندگی سریع و پرمشغله باشد. مثلاً یک کارمند پرمشغله یا مدیری که در اوج کارهای روزانه نیاز دارد در کمترین زمان ممکن به یک غذای خوشمزه و مغذی دسترسی پیدا کند.
از طرفی، پیام برند کاپو بهخوبی روی مغذی، مفید و فوری بودن محصول تأکید دارد و به مخاطب این حس را منتقل میکند که اگر عجله دارید، کافی است به نزدیکترین سوپرمارکت مراجعه کنید. اما بر اساس تجربه شخصی من، این محصولات در بسیاری از سوپرمارکتها موجود نیستند، و این تضاد میتواند به اعتماد مخاطبان آسیب برساند.
علاوه بر این، استفاده از بیلبوردهای تبلیغاتی نیز ممکن است برای این برند استراتژی مناسبی نباشد. در دنیای امروز، بسیاری از مخاطبان پشت فرمان ماشین، بیشتر درگیر تلفن همراه خود هستند و کمتر به بیلبوردها توجه میکنند. این نوع تبلیغات شاید بیشتر برای افرادی نمایش داده شود که اصلاً مخاطب هدف این برند نیستند، و این یعنی هزینهای که صرف جذب مخاطب غیرهدف میشود. کاپو میتوانست این بودجه را در تبلیغات دیجیتال یا کمپینهایی که مستقیماً با مخاطب هدف ارتباط دارند، سرمایهگذاری کند.
نمونه موفق این ماجرا، سیروان خسروی برای برند ساناستار بود. او با انرژی و سبک زندگی خاصش توانست ارتباطی قوی بین محصولات جدید این برند و مخاطبانش ایجاد کند و وجههای ماندگار از آن به جا بگذارد.
انتخاب سفیر مناسب، بهبود زنجیره توزیع، و استفاده از کانالهای تبلیغاتی مؤثرتر، همگی گامهای کلیدی برای موفقیت یک برند هستند.