دوباره بعد مدتها دست به کیبورد شدم. دوستانی که مرا میشناسند میدانند حتما دوباره با چالش جدیدی در زندگی مواجه شدم که به کیبوردم پناه بردم. پناه بردم برای کمی آرامش و اینکه شاید بتوانم خودم را در بین کلماتم خالی کنم. امروز بعد از تایم اداری در حالی که بغض گلویم را میفشرد تمام مسیر را زیر آفتاب دمای 37 درجه گز کردم. دم کرونا گرم که بعد از آن میتوانم هروقت اشکم در حال سرازیر شدن است ماسکم را تا جایی که زاویه دیدم اجازه بدهد بالا بکشم. آنقدر بالا که اگر قطره اشکی سرازیر شد به پایین نرسیده جمع شود.
راستش دلم از این زمینیان گرفته. اولین باری که دلم شکست و گریه کردم دانشجو بودم. 6 ماه بود به سفارش یکی از ارگانهای وابسته به دانشگاه پروژهای را طراحی میکردیم و خلاصه حسابی ذوق داشتیم که پروژه به واسطه استادمان قرار است 5 میلیون تومان به فروش برسد. اما بعد از 6 ماه و ثبت طرح در تهران و به قول معروف هزار قر و فر دیگر که بیشتر همان فرمالیته خودمان بود تنها نفری 600 هزار تومان (دو نفر اعضای تیم بودیم) نصیبمان شد. و در پاسخ به اینکه چرا وقتی تمام کار را ما دو نفر انجام دادهایم تنها این مقدار پرداخت شده جواب دریافت کردیم که چون شما دانشجو هستید و ما استاد. آن روز اولین باری بود که به خاطر چیزی که زمینیان در بین خودشان داد و ستد میکنند گریه کردم. چیزی به نام پول!
بزرگتر شدم تصمیم گرفتم خبرنگار شوم. آفیشهای خبری بروم و دغدغههای جامعه را دنبال کنم. درصدد رفعشان بربیایم و حداقل اگر پولی عایدم نمیشود به دردی بخورم. اما دغدغه همه یک چیز بود. حقوق! راههای طولانی آفیش خبری و حقالزحمه هزار تومانی برای برخی خبرنگاران باورنکردنی بود. دوستان خبرنگار و نویسندهای که یکسال حقوق نگرفته بودند. مگر میشود؟ بله.
بزرگتر شدم. شدم مدرس حقالتدریس. این روزها که قانون کار حول 8 تومان میچرخد حقوق یک مدرس حقالتدریس چقدر است؟ خودتان پرس و جو کنید. حقوقی که بعد از هر ترم به مدرسان پرداخت میشود چیزی حدود یک دهم حقوق ماهانه اساتید هیئت علمی است. آن هم نه حقوقی که هرماه دریافت کنید. حقوقی که بعد از برداشت مالیات از رویش هر 7 ماه شاید هم بیشتر به ته حسابتان واریز شود.
راستش از قدیم گفتهاند درس دادن عشق میخواهد. راست گفتهاند. خب این کار را که با عشق انجام میدهیم پس به دنبال کار دیگری گشتم. باشد که مزد زحمات دریافت کنیم.
در کنار تدریس سعی کردم تجربه کارمندی را نیز در کارنامهام ثبت کنم. بعد از یک ماه زحمت. هر روز 7 ساعت فعالیت و گاهی بیشتر از تایم کاری. حال که به روز پرداختیها رسیده میگویند این یک ماه کارآموزی بوده. کاری که حقوقش شاید قانون کار دو سال پیش باشد. خداروشکر که کلمهای به نام کارآموزی در بین شرکتها و مدارس رواج پیدا کرد وگرنه کدام انسان عاقلی یک سال را مفت و مجانی طرح معلم معین میگذراند؟ کدام کارمندی برای اینکه بالاخره قرارداد رسمیاش امضا شود خودش را به هر دری میزد؟ و هزار کدام دیگر که از حوصلهام خارج است.
این بار دلم از زمینیان بیشتر گرفته.
لطفا نگویید کار هست و جوانان ما خودشان به دنبال کار نمیگردند، بگویید ما کسانی را میخواهیم که مفت کار کنند. حواسشان به چیزی به اسم قانون کار نباشد. کم توقع باشند. بتوانند جای چندین نیرو کار کنند و خلاصه هرچه ما گفتیم بگویند چشم! ؟