لبخند و اشک، شادی و غم، رنج و آرزو
از ما به دل نگیر! همین است زندگی «فاضل نظری»
شما چه تعریفی از «زندگی» دارید؟ اگر یک کودک از شما بپرسد: «زندگی چیست؟» چه پاسخی به او میدهید؟
اگرچه چیستی و چگونگی زندگی همواره موضوع مورد علاقهٔ فلاسفه بوده است اما شاعران نیز از پرداختن به این موضوع دریغ نکردهاند و از اشعارشان پی میبریم که هر کدام درک متفاوتی از زندگی دارند. بعضی از ایشان بر استفاده از عمر و به شادی گذراندن زندگی توصیه کردهاند:
گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد «منسوب به خیام»
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شمرش
نیست امّید که همواره نفس برگردد «پروین اعتصامی»
چو نیک و بد به سرآید جهان، همان بهتر
که زندگی همه بر طبع شادمانه کند «سعدی»
اما گاهی اوقات، شاعران، علیالخصوص شعرای معاصر، دل پری از زندگی دارند:
زندگی چیست؟ زنده بودن چیست؟ به جز از یک عذاب معمولی؟
یا کمی ترس بیاهمیت یا کمی اضطراب معمولی «سعید حیدری ساوجی»
وقتی که زندگی گره کور میخورد
با دست هیچ معجزهای وا نمیشود «حمیدرضا امیری»
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم، عمر حسابش کردند «فرخی یزدی»
به زنده بودن من نام زندگی مگذار
که این غریب فقط رنج زندگانی برد «علی مقیمی»
گفتی که شاهکار شما در زمانه چیست؟
باللّه که زنده بودن ما شاهکار ماست «فخرالدّین عراقی»
میخورم خونی و باری میبرم
تا کنم کاری که نامش زندگی است «احمد شاملو»
گاهی اوقات هم شاعر، زندگیاش را به یک «تو» (مخاطب خاص) گره میزند:
تو نیستی همهٔ زندگی من پوچ است
تفألی زدم و صفحهٔ سفید آمد «احسان پرسا»
سکوت و گریه و اشک، خندههای مصنوعی
تمام زندگیام بعد رفتنت این است «علی مهرپویا»
من پشت کردهام به همه مردمانِ شهر
یک «تو» برای زندگی من فقط بس است «علی جعفرزاده»
تلخ است طعم زندگی وقتی نباشی
مانند چایی که بدون قند باشد «جواد منفرد»
و زیباترین شکل زندگی، شاید انتخابِ فروغ فرخزاد باشد:
زندگی گر هزارباره بود
بار دیگر تو بار دیگر تو...
به نظر شما، "زندگی" چیست؟ ?
گردآوری و تنظیم: محسن برزوک