یه روز بود که لذتی رو تجربه کردم که مثلش رو تا به حال نچشیده بودم
جسمانی نبود، حتی صدم ثانیه ها هم لذت بخش بود
احساس کردم این حس شاید عشق باشه اما چیزی که بهش عشق ورزیده باشم در کار نبود.
از لحظه ای که درونش بودم لذت می بردم ولی خب بالاخره ذات این دنیا فانیه و اون لذت فراتر هم رفت...
تلاش مجدد برای رسیدن به اون لذت بی فایده بود چون از اون روز به بعد دیگه لذت های دیگه جذابیتی نداشت
سعی های بی فایده، رنج می افزود تا اینکه
فهمیدم اون دفعه اول علت لذت بردن این بود که درسته تلاش کردم براش ولی از قبل دنبالش نرفتم یه هو اتفاق افتاد، و این یعنی به دنبال رفع نیاز نبودم، ولی دفعه دوم به خاطر یک تجربه فراتر من نیازمند تجربه فراتر شدم، برای رفع نیاز تلاش می کردم.
عشق بود به کار...
کار بدون عشق نمیشه، فهمیدم #عشق مفهمومی عمیق تر از چیزیه که بشه بهش فکر کرد، صرفا باید درونش قرار گرفت تا متوجه شد.
رفع نیاز برابر منفعت طلبیه، اون چیزی که انسان رو خاص میکنه عشقه که باعث میشه منفعت خودت بره کنار منفعت معشوق مهم باشه