در این یک ماه و خردهای روزها و شب هایی بود که حال خوشی نداشتم، نگران بودم، ناراحت و غمگین بودم، خشمگین بودم، خیلی فکر کردم، با افراد بسیاری صحبت کردم، نظرات بسیاری را خواندم و شنیدم، سعی کردم متوجه شوم اوضاع از چه قرار است و ما در کدام نقطه ایستادهایم...
اول از همه! به این نتیجه رسیدم که غرب و رسانه های غربی قابل اعتماد نیستند. کدام ایرانیای است که نداند غرب چه بلاهایی بر سر ایران و کشورهای دیگر نیاورده تا فقط منافع خود را تامین کند؟ با خواندن دو کتاب و چهار تا مستند میتوان به این نتیجه رسید... اینکه غرب هیچوقت جز خودش را نخواسته و برای رسیدن به منافع و قدرت بیشتر، از هیچکاری دریغ نکرده! چه کسی هست که این را نداند؟ چون این موضوع فقط مختص جمهوری اسلامی نیست، حتی مختص ایران هم نیست! نگاه کوتاهی به تاریخ بیندازید...
دوم! ما در کشورمان مسائل بسیاری داریم و حوزه های بسیاری برای اصلاح وجود دارد اما به قول یکی از همین دوستان ویرگولی، هزینهی تعمیر خیلی کمتر از هزینهی تعویض است! این انقلاب بعد از 40 سال با سختی تمام به اینجا رسیده. با یک انقلاب دیگر، نه فقط 40 سال که 100 سال به عقب بازمیگردیم و به قول یکی دیگر از دوستان ویرگولی، در بحبوحهی انقلاب، غرب عقب نمینشیند که ما با صبر و حوصله مهره های تازهی خود را بچینیم! آن هم زمانی که در آسیب پذیر ترین حالت خود هستیم. در انقلاب 1357 که 98% مردم پشت رهبرشان بودند و با قدرت انقلاب کردند و اکثریت همنظر بودند، غرب باز هم کنار ننشت و 8 سال جنگ برایمان رقم زد، چه برسد به حالا...
سوم! انقلاب مجازی... اوایل اتفاقات اخیر، چند روزی به توئیتر سر میزدم و در رسانه های خارجی اخبار را دنبال میکردم! چیزی که میدیدم این بود که انقلاب شده... اما وقتی به زندگی واقعی بازگشتم، خبری نبود! در این مدت، شب و روز، به قسمت های مختلف تهران رفتم و راستش را بخواهید شلوغیای ندیدم. حتی در محل زندگی خودم، چیزی جز فریاد "مرگ بر دیکتاتور" چند نفری را نشنیدم که در بیشترین حالت به 10 نفر هم نمیرسیدند! حتی گاهی با خودم فکر میکردم انگار حجاب در سطح جامعه بهتر هم شده و بقیه بیشتر رعایت میکنند که این حرف را از یک یا دو نفر دیگر هم شنیدم و متوجه شدم خیالاتی نشدهام... این مدت اگر زنی بدون روسری هم در جامعه حاضر میشد، کسی با او کاری نداشت و اتفاقی برایش پیش نمی آمد (طبق دیده های خودم) اما باز هم اینهمه زن که روسری خود را برنداشته اند! پس به این نتیجه رسیدم که خیلی ها هم مشکلی با این حجاب نداشته و حاضر نیستند برایش انقلاب کنند! حتی جایی که امکانش را هم داشتند، انجام ندادند... برای همین میگویم انقلاب مجازی! چون کسی نگاه نمیکند و نمیپرسد که از ساکنان ایران چند نفر میخواهند حجاب نداشته باشند و در مقابل چند نفر میخواهند حجاب داشته باشند؟ اگر اکثریت، حجاب را بخواهند چه باید کرد؟ آیا باید بهشان اهمیت داد یا نه؟! حتی فکر میکنم در صورت اختیاری شدن حجاب، باز هم تعداد زیادی حجاب خود را برنخواهند داشت...
چهارم! طبق چیزهایی که در توئیتر دیدم بعضی ها منظورشان از حجاب اختیاری، نیمه برهنه بودن است! نمیدانم کسانیکه این حرف ها را به صورت مستقیم میگویند و مینویسند واقعا در ایران زندگی میکنند یا نه! اما این را میدانم که همه چیز مربوط به جمهوری اسلامی نیست، فرهنگ هم اهمیت دارد! یعنی اگر حجاب هم اختیاری باشد باز هم فرهنگ ما با برهنگی مخالف است...
پنجم! مردم در مقابل مردم! ما همه ایرانی هستیم، هم وطنیم، کشورمان را دوست داریم اما هیچکدام حق کامل نیستیم... هیچکدام خوب مطلق و هیچ کدام هم بد مطلق نیستیم! هر طرف ممکن است خود را کاملا حق بداند و طرف مقابلش را شیطان، درحالیکه این درست نیست... در اینجا با بعضی ها که میگویند وطن صرفاً چند متر خاک است که ما دورش حصار کشیدهایم صحبتی ندارم چون من کشورم را دوست دارم. مقصود فقط همین چند متر خاک نیست، مقصود خاکی است که تو در آن بدنیا آمدهای، مادر و پدرت در آن خاک زندگی میکنند و در آینده همسر و فرزندانت! مقصود خاکی است که هم وطنانت در آن زندگی میکنند... پس بیشتر مردم کشور هستند که مهماند نه صرفاً خاک و موقعیت جغرافیایی! موضوع این است که همه ما ایرانی هستیم... این روزها مردم در برابر مردم قرار گرفته اند و این موضوع غمگینم میکند. آن هایی که کشته شدند، همه فرزندان این کشور بودند! و ممکن بود روزی برای این کشور (یعنی ما) خدمتی کنند و مفید باشند. منظورم هیچ طرف خاصی نیست، منظورم جوان هایی است که "به ناحق" کشته شدند! هر طرف، طرف مقابلش را شیطان میبیند... درحالیکه همین انسان ها و هم وطنانی که شیطان خطابشان میکنند، ممکن است دوست یا همسایه خودشان باشند. نگذارید این اتفاقات شما را در مقابل هم قرار دهد، نگذارید مرگ آدم ها برایتان بی اهمیت شود... نگویید این پلیس است، آن بسیجی است، این مذهبی است، آن غیرمذهبی است و آن یکی معترضی بیمصرف... اگر هموطن است، اگر با کشور و مردمش دشمنی ندارد، پس مرگش هم بی اهمیت نیست!
ششم! کار خودشان است... به قول رادیو جدال، اگر اتفاقی پیش آمد که در راستای اهداف غرب نیست میگویند کار خودشان است! در نهایت هم به یک نتیجه میرسند که باید انقلاب شود! چرا؟ چون یا حکومت بیعرضه است که نمیتواند امنیت را تامین کند یا کار خودشان است و باید بروند پی کارشان! همین میشود که حتی اجازهی سوگواری را هم به مردم نمیدهند... تروریسم را محکوم نمیکنند درحالیکه همین عمل در کشورهای خودشان جرم سنگینی است! اما وقتی به ایران میرسد مهم نیست، کار خودشان است... به همین راحتی!
هفتم! بالاخره خشونت بد است یا خوب؟ اگر پلیس انجام دهد بد است و اگر معترض انجام دهد خوب است... منطقی است؟ البته بخش مهمی هم برمیگردد به اینکه هرچه را میبینید باور نکنید مخصوصا اگر کسی که این ها را میگوید، دشمن شماست و دلیلی ندارد که به سود شما کار کند. ممکن است حتی اخبار غیرواقعی را به خورد شما بدهند تا دل شما را به درد بیاورند و خمشگینتان کنند اما شما ببینید و باور نکنید! کمی صبر کنید، کمی فکر کنید، بعد تصمیم بگیرید... کار به جایی میرسد که تصاویر شکنجهی شخصی را با افتخار منتشر میکنند و یک نفر نمیگوید "نباید این کار را انجام میدادند" چرا؟ مگر خشونت بد نیست؟! فرقی میکند چه کسی آن را انجام دهد؟
یکی از دوستانم تعریف میکرد اوایل اعتراضات، معترضان کوچهشان را بسته بودند (توسط یک سطل زبالهی آتش گرفته) و شخصی به تمام رانندگان (که دوست من هم یکی از آن ها بود) میگفت دستشان را روی بوق بگذارند وگرنه شیشهی ماشینشان را خرد میکند! و بعد حتما از این صحنه فیلم هم گرفته و منتشر کرده بود. ممکن است کسانی این فیلم را ببینند و باور کنند که تعداد معترضین چقدر بالاست، درحالیکه واقعیت چیز دیگری است! اگر این اتفاق را دوستم برایم تعریف نمیکرد و صرفاً در فضای مجازی میدیدم یا از یک شخص ناشناس میشنیدم، به راحتی باور نمیکردم... به همین علت میگویم هرچیزی را باور نکنید، چون شما واقعیت را نمیبینید. صرفاً چیزی را میبینید که میخواهند شما ببینید نه ماجرای واقعی را... اول منطقی فکر کنید، بعد درمورد صحت وقایع در فضای مجازی تصمیم بگیرید!
هشتم! در پی قسمت های قبل این را هم اضافه کنم که... ما در کشورمان مسائل بسیاری داریم که باید اصلاح شوند. اما نباید دشمن را وارد مشکلاتمان کنیم چون همانطور که گفتم، غرب هیچوقت صلاح ما را نمیخواهد. چرا باید بخواهد؟ باید در کنار هم باشیم مثل یک خانواده و نگذاریم یک فرد خارجی در خانه و زندگیمان سرک بکشد... این فقط مسئولیت ماست که کشورمان را بسازیم چون فقط ماییم که کشورمان را دوست داریم، حتی اگر خطا کنیم و به بیراهه برویم برایمان مهم است و سعی میکنیم مسیر اشتباهمان را تصحیح کنیم... اما یک غیر ایرانی چه اهمیتی به کشور ما میدهد؟
متاسفانه اعتراضات اخیر، از قالب اعتراض خارج شد! یک شخص عادی که نمیتواند شهر محل سکونتش را به آتش بکشد، شیشه های مغازه و بانک و فلان را بشکند، دیگران را بزند و بکشد یا ماشین مردم دیگر را نابود کند... چرا؟ چون هیچکس شهر و زندگی خود را ویران نمیکند، چون میخواهد آنجا زندگی کند و برایش مهم است، چون هر اتفاقی بیفتد، نتیجهاش را خودش میبیند!
پلیس کشور را مزدور خطاب کردند و بعضی هم از این لفظ حمایت کردند! اما چرا؟ میشود پلیس و نیروی انتظامی کشورمان را تضعیف و تحقیر کنیم و مورد بی احترامی قرار دهیم و پس فردا که نیازش داشتیم، به او تکیه کنیم؟ بعضی ها میگویند دلیل این رفتارها و این توهین ها، اشتباهات پلیس و نیروی انتظامی در برخورد با معترضان بوده است! اما اینجا مشت، نمونهی خروار نیست...
با تمام این دلایل، فکر میکنم در حال حاضر باید متحد باشیم، برای کشورمان، برای ایران، برای هم وطنانمان... وقتی دشمن در کارهای ما سرک میکشد، نتیجه اش میشود جنگ داخلی و همان "مردم در مقابل مردم"... باید دست نگه داریم و اول غیرخودی را از زندگی خود بیرون بیندازیم. بعد از آرام شدن اوضاع، اعتراض کنیم! یک اعتراض مشخص و مسالمت آمیز در جهت بهبود کشورمان! فکر میکنم هیچ اختلافی نیست که با گفتگو رفع نشود، البته در صورتیکه هم گوینده و هم شنونده قصد بهبود و اصلاح داشته باشند...
به قول یکی از استادانم، حتی اگر به دنبال حجاب اختیاری هستیم، اول باید جامعه را برای این تصمیم آماده سازیم و بعد عمل کنیم! اول باید ببینیم این تصمیم آیا برای جامعه نفع و آرامش و آسایش و حتی بهبود به همراه دارد یا خیر؟ فقط هم نباید خودمان و اطرافیانمان را ببینیم. باید توجه داشته باشیم این تصمیم حتی برای انسان های طبقات پایین جامعه یا حتی در مناطق فقیرنشین هم سودی دارد یا برعکس، برایشان ناامنی به همراه دارد؟ باید کل را در نظر بگیریم...
نهم! خود تحقیری و خود کم بینی! درست است که ما در حال حاضر نسبت به کشورهای غربی عقب هستیم اما به این معنی نیست که در حال پیشرفت نیستیم! متاسفانه در شرایط اقتصادی خوبی قرار نداریم اما انصاف هم نیست که چشمانمان را به روی تمام خوبی هایمان ببندیم! منصفانه نگاه کنیم... اینکه انقدر سخت پیشرفت میکنیم یا سرعتمان نسبتاً کند است دلیلش چیست؟ ایرانی نمیتواند پیشرفت کند یا خیلی وقت ها نمیگذارند که ایرانی پیشرفت کند؟ باز هم به تاریخ مراجعه کنید...
دهم! سخن آخر... برای تغییر باید از خودمان شروع کنیم! اول خودمان، بعد خانوادهمان که در نهایت میرسیم به فرزندانمان! طبق چیزهایی که شنیدهام، حال فرزندان این مملکت خیلی خوب نیست. یکی از دلایلش، آموزش و پرورش ناکارآمد است. دلیل دیگر اینکه آمار طلاق بالا رفته و بسیاری از این کودکان و نوجوانان، فرزندان طلاقاند! احتمالا شنیده باشید که فرزندان طلاق هیچوقت تمام خصوصیات یک فرد با زندگی عادی را ندارند. چرا؟ واضح است! چون داشتن یک خانواده (مادر و پدر) حتی بد و سختگیر، بهتر از نداشتنش است... این را من نمیگویم، علم روانشناسی میگوید! و دلیل دیگر، فضای مجازی! این کودکان و نوجوانان از بدو تولد در معرض تکنولوژی و فضای مجازی و غیره بوده اند و کرونا کمک بزرگی بود برای اینکه کودکان و نوجوانان را با فضای مجازی به شدت پیوند دهد!
پس... اول باید از خودمان شروع کنیم! و این تغییر را به سطوح بالاتر جامعه انتقال دهیم. به قول دکتر مهرآیین (جامعه شناس) تغییر باید از کف جامعه شروع شود و به بالا برسد. اعضای جامعه باید با هدف بهبود اوضاع حرکت کنند و این اطلاعات را در اختیار مسئولان قرار دهند. و در نهایت باید با توجه به همین تغییرات و اطلاعات بدست آمده، قوانینی تصویب شده یا قوانین موجود اصلاح شوند. البته این هدف در صورتی محقق میشود که صدای اعضای جامعه شنیده شود و به خواسته هایشان توجه شود که امید دارم با توجه به اتفاقات پیش آمده، این تغییرات در کشورمان رخ دهد و بهبود پیدا کند... ولی فعلا باید صبر کنیم و متحد باشیم تا از این مرحله عبور کنیم و بعد شروع کنیم به تغییر و اصلاح...