ما دائما در تلاشیم برای بدست آوردن چیز هایی که از دست داده ایم
و به دنبال راهی برای از دست دادن چیز هایی هستیم که به دست آورده ایم.
ما تومار نا نوشته ای از تناقضات هستیم
ما پایان های بی پایان خود را نقاشی می کنیم و با قدرت بی حد و مرز تفکراتمان آن را به خود تلقین میکنیم..
ما به دنبال ساختن کاخی از کاه هستیم یا به دنبال نادیده گرفتن کوهی از زیبایی های بی پایان دنیاییم
ما آنچه که هست را نمی بینیم و آنچه که نیست را سعی داریم ببینیم ...
ما آرامش را فدای خواسته ها و شیطنت ها و لذت های زود گذر میکنیم و آتش به خرمنی از آرامش های کشت شده و برداشت شده چند ساله خود میزنیم...
ما انسان ها آنقدر غرق در غرور باهوشی و اشرف مخلوقات بودن خود شدیم که اتفاقات کوچک و و بزرگ اطراف خودمان را نمیبینیم و مشکلات ساده و بی معنی اطرافمان را بزرگ میکنیم، اما از سمتی به دنبال رسیدن به ستاره های ناشناخته آسمان ها هستیم...
خلاصه که مخلوقات عجیبی شده ایم ما.. دلمان فریاد میزند برای دوست داشتن دیگری اما دست به قلم میشویم تا با صدای عقل بود و نبود آن را محاسبه کنیم...